چون صید بدام تو به هر لحظه شکارم ، ای طُرفه نگارم
از دوری صیاد دگر تاب ندارم ، رفته ست قرارم
چون آهوی گـُم گشته به هر گوشه دوانم
تا دام در آغوش نگیرم (!) نگرانم
از ناوک مژگان چو دو صد تیر پَرانی ، بر دل بنشانی
چون پرتو خورشید اگر رو بکشانی ، وای از " شب تارم "
در بند و گرفتار بر آن سلسله مویم
از دیده ره کوی تو با " عشق " بشویم ، با حال نزارم
با حال نـــزارم ...
برخیز که داد از من بیچاره ستانی
بنشین که شرر در دل تنگم بنشانی
تا آن " لب شیرین " به سخن باز گشایی ، خوش جلوه نمایی
ای برده امان از دل عشاق کجایی ، تا سجده گزارم
تا سجده گزارم ...
گر بوی تُرا باد به منزل برساند ، جانم برهاند
ور نه ز وجودم اثری هیچ نماند ، جز گرد و غبارم
+ همیشه ترانه های علیرضا افتخاریُ دوست داشتم .
بابام ترانه هاشو با صدای بلند گوش میداد .
ما ( یعنی من و مامان )همیشه متن ترانه هارو باهاش زمزمه میکردیم !!!
گاهی هم فراتر از زمزمه !!!
فریاد ...
یکی از قشنگترین ترانه هاش " صیاد " هست ! البته به نظر من ...
همیشه وقتی شعر این ترانه رو می شنوم یه جور حس خاص بهم دست میده .
یه جاهاییش اوج طلب کردن هست و یه جاهاییش اوج ناز یار .
اینکه بخوای و جور ببینی ...
ولی با تموم این نازها باز خواهان باشی ...
دست از طلب ندارم تا کام من (دل) بر آید ...
حس متبرکیه این حس خواستن و حتی ناز کردن !
وقتی میرسه به این بیت ...
چون آهوی گم گشته به هر گوشه دوانم / تا دام در آغوش نگیرم نگرانم ...
چشمامُ می بندم و سعی میکنم تجسم کنم صیدی که این بار برخلاف قانون شکار خودش به دنبال صیاد باشه برای صید شدن .
شاید به نظر خیلی خنده دار باشه ولی واقعا همه ی اینارو تو ذهن خودم تجسم میکنم و هر بار به پاک بودن و بکر بودن این حس بیشتر ایمان میارم . اینکه عاشق یک عشق پاک باشی ! خیلی لذت بخشه . نه ؟؟؟
حالا چرا اینارو نوشتم !!!
امروز بی هوا هوای این ترانه اومد تو فکر و یادم ! دانلودش کردم و یه دل سیرررررررر گوش دادم . همیشه حس میکردم وقتی تنها باشم موقع گوش کردن این ترانه نمیتونم جلوی اشکام رو بگیرم .
امروز به این حسم مهر تائید زدم با اولین قطره از اشکم که سرازیر شد ...
+ این شعر با تموم حال و هواش با همین حسی که تو این لحظات اومده تو سینه م جا خوش کرده تقدیم به سرور ما "امام مهدی ( عج ) "
به امید ظهور هر چه زودتر آقا !
میلادش بر دوستدارانش مبارک ...
گر بوی تُرا باد به منزل برساند ، جانم برهاند
ور نه ز وجودم اثری هیچ نماند ، جز گرد و غبارم