MeLoDiC

بایگانی مهر ۱۳۹۷ :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی

۳ مطلب در مهر ۱۳۹۷ ثبت شده است

۲۹
مهر
۹۷

شاید هر کدوم از ما تو زندگیمون دروغ گوی اعظمی داشته باشیم که علیرغم اینکه می دونیم با دروغ نهادینه شده ولی نمی خوایم ذاتش رو باور کنیم ... و در واقع خودمون رو گول میزنیم .. .

من با خودم عهد بستم که با هر کسی اگر روراست نیستم ، با خودم حتما حتما رو راست باشم ...

دروغ گوی اعظم زندگیتون رو اگه شناختین دُمش رو قیچی کنید . این دسته از افراد باعث میشن شما کم کم به خودتون شک کنید ولی به اونها نه . بهشون مجال دفاع از حیثیت دروغینشون رو ندین . چون این دسته ی عظما به قدری مهارت دارن که ممکنه به جای اعتراف به ذات پلیدشون به شما یک جفت شاخ و یک دم منگوله دار و یا یک جفت گوش دراز به همراه دم و صدای عرعر نشان هدیه بدن و شان شما رو تا حد چهار پا بودن پایین بیارن . من به نوبه ی خودم از زندگیم حذفش کردم و الان واقعا حال خوشی دارم از نبودنش ... 

جناب دروغگوی اعظم ، نمی دونم باز به اینجا سرک میکشی یا نه ! باز رد من رو میگیری ببینی به کجا میرم و کی به سراغم میاد . یا من چند بار میرم و اون چند بار میاد ! باید خدمتتون عرض کنم دوست بسیار خوبم جناب منتخب ، کتاب سومش رو هم چاپ کردن و ایشون شخصا این کتاب رو برام پست کردن . 

خواستم برای یکبار بدونی ذاتت رو شناختم که روت خط باطل کشیدم انقدر پشت سر من دروغ نگو و سعی نکن از من چهره ای منفور برای دیگران تصور کنی . هر چند این بخش از دروغ گوییت هم برای من مهم نیست چون اون عوضی هایی که دورت رو گرفتن لنگه ی خودت هستن . 

حالا حق داری بری همه جا بگی فلانی سرکش و یاغی شده . امثال تو باعثش شدن . این آخرین باری هست که وقت ارزشمندم رو برای توی عوضی هدر میدم البته بیشتر به عنوان هشداری برای دوستان بوده نه مجاب کردن تو ... 

شما به حال حباب نشان خودتون خوش باشین تا زمانیکه دست روزگار بازی قشنگی سر راهتون قرار بده از نوع ترکیدن ... 

  • ۳ نظر
  • يكشنبه ۲۹ مهر ۹۷ ، ۱۳:۳۶
  • ** آوا **
۲۹
مهر
۹۷

سلام خدمت دوستان عزیز . روز و روزگارتون خوش . 

دلم میخواست بیام و بنویسم زندگی به روال همیشگی خودش در حال گذره و هیچ اتفاق خاصی نیفتاده جز اینکه یک ماهه که اسکان پیدا کردیم و به قولی مثل آدم در حال زندگی هستیم . همین الان غذای امروز رو که قاتی پلو هست دم کردم نشستم پشت میز ( غذاخوری) و در حال تایپ هستم :) محمد روی مبل لم داده و در حال ور رفتم با گوشیشه و کلمات بازی فندق رو کشف میکنه و هر بار که وارد بازی میشه میگه نمی فهمم چرا روی ایکون بازی شکل بلوط رو گذاشتن ولی اسم بازیش فندقه ؟ سئوالی که جواب نداره :) 

تی وی در حال خودکشیه و چیکو هم در تلاشه تا در این مهم همراهیش کنه . از وقتی که به این خونه نقل مکان کردیم تنها دوبار از قفس بیرون اومده و هر دو بار هم انقدر به در و دیوار کوبیده که من گفتم هیچ ! به فنا رفت . ولی نرفت و همین الان در حال زر زر زدنه :دی 

خونه مون رو تا حدی میشه گفت دوست دارم . علیرغم اینکه هال پنجره نداره در عوضش اتاق خوابها به شدت نورگیر هستن ( همراه با پنجره های وسیع و درب بالکن وسیع تر حتی ) ! در همین لحظه نور خورشید تا بخشی از هال هم نفوذ کرده ... در عوض اینکه هال پنجره نداره یه بالکن داریم که هر چند اونم محصوره ( چون طبقه ی اولیم عقل سلیم میگه محصور بودنش بهتره ، البته یاس نظرش جز اینه ) در عوض چشم اندازش یه باغ کوچیکیه که در واقع بخش پشتی مجتمع ماست که همین الان درخت انار و خرمالوش میوه داده :) هر چند چیزی از این میوه ها تا بحال نصیبمون نشد ولی دلخوشیم که تو این شهری که آپارتمانها سر به فلک گذاشتن داشتن همچین چشم اندازی خالی از لطف نیست ...و برای مایی که شمالی هستیم در واقع غنیمته . 

یا مثلا درخت کاج سوزنی که درست پشت نرده های بالکن هستن حکم پرده ی  اتاق یاس رو داره به طوری که نیازی نیست برای درب بالکن پرده ای نصب شه و این درخت به راحتی اون رو می پوشونه تا جاییکه  از بیرون جایی برای دید زدن افراد بیمار باقی نمی مونه ... 

برای داخل خونه م در حال حاضر همه چیز اوکیه ! ولی به شخصه دلم میخواد کف خونه رو لمینت کنیم تا روشن تر شه. مسلما اولین زمان ممکن (تامین بخش مالی ) این اتفاق خواهد افتاد . 

عنوان : ترانه ای از شهرام شب پره که در حال گوش دادن بهش هستم و لبخند مینشونه روی لبم ... 

  • ۱ نظر
  • يكشنبه ۲۹ مهر ۹۷ ، ۱۲:۵۹
  • ** آوا **
۱۱
مهر
۹۷

نه ایتکه فکر کنین لابد گوشیم درست شده که باز کمرنگ شدم. نه ! علیرغم خرج یک میلیون و ششصد تومنیم بابت گوشی ، هنوز چند جای کارش می لنگه. علت کمرنگ شدنم جابه جایی ونقل مکان به منزل جدیده و عدم دسترسی به وایفای !!! تو این جا به جایی بقدری خرج های اضافه و پیش بینی نشده داشتیم که فعلا نه تنها به وایفای فکر نمیکنم بلکه حتی به خرید خط تلفن ثابت که اولین شرط رفع کمبود قبلی هست حتی فکر نمیکنم. اصلا چرا انقدر ایده آل!!! من حتی به درست کردن مشکل نور بالای ماشینم فکر نمیکنم. دقایقی بس طولانی پشت سر راننده ای که نه از تو آینه عقب رو نگاه میکنه و نه اگه نگاه کنه راه میده میرم و تو دلم فقط به شانس خودم لعنت میفرستم که چرا باید نوربالا خراب شه .... 

الانم تو ماشین نشستم منتظرم به زمان موعد / موعود برسم تا برم بخش و شیفت خود را ارائه دهیم .... 

دعا کنین باز به دوران پولداری برگردم .گناه دارم بخدا...

دستم خورد به ادامه ی مطلب و چن گوشیم ریپ میزنه نتونستم حذفش کنم. گول نخورین در ادامه ی مطلب هیچ چیزی یافت نمیشه جز یک پیج سفید و پر از خالی....

  • ۰ نظر
  • چهارشنبه ۱۱ مهر ۹۷ ، ۱۸:۲۷
  • ** آوا **