* الآن مثلا من عکس بادمجون در حال کباب شدن گذاشتم خورده تو ذوقتون ؟؟؟؟ :دی
ما یه غذایی بسیار دلچسب داریم به نام میرزا قاسمی .[خواهشا دوستانی که به این غذای مطبوع علاقه ندارن ایش ایش نکنن .] مامان خانم هر از گاهی یهویی هوس میکنه هر چی بادمجون تو شهر ِ بخره و بنده رو هم بعنوان کوزت یه روز ِ اجاره کنه تا بابت چند ماه خیالش از بابت این غذای دلچسب راحت باشه :))) ... همیشه هم من باید وردست مامان باشم . مثلا همین سه چهار روز قبل مامان گفت تا رها هست بخریم تا اونم کمکی کنه و سهمی نصیبش شه . نشون به اون نشون که بنده ساعت 6:30 صبح رفتم خونه ی مامان اینا ، ولی مامانی و باباجون رفتن بازار و دست از پا درازتر بدون بادمجون و گوجه برگشتن و تنها 4 عدد خربزه مشهدی از میدون تره بار خریدن ... ما هم نشستیم یه دست منچ چهار نفره بازی کردیم . بعد هم نشستیم برای باباجون هی فایلهایی که لازم داشتُ دانلود کردیم . این شد کمک رها [ نت گردی ] شانسم داره بخدا ... :دی
هیچی دیگه ! اینبار مامان خانوم رفته سفارش دادن از لشته نشا برامون بادمجون بیارن :/ . خلاصه ی کلام دیروز از صبح در بست در اختیار این زوج بودم و از ساعت 9 صبح نشستم جلوی اجاق گاز تا ساعت 16:00 یه ضرب بادمجون کباب کردم . مامان و بابا هم الباقی کارها . فقط بهشون گفته بودم که بدلیل حساسیت دستام به گوجه و سیر دست نمیزنم ... خلاصه کلام ساعت 19:00 کارا تموم شد و بنده از دیروز تا همین لحظه له له م . تمامی مفاصل بنده هم در زاویه ی 90 درجه گیر کرده . لامصب نه کمتر میشه و نه بیشتر :دی
** چند وقت قبل رفته بودم واسه تعویض گواهینامه ! بعد یارو بهم میگه توی عکس موهات معلومه . برو درستش کن که دچار دردسر نشی . با عکاسی مورد نظر تماس گرفتم و شماره عکسُ دادم ولی گفت باید نمونه عکسُ بیاری ببینم اصلا میشه کاریش کرد ؟؟؟ ما هم هلک هلک رفتیم عکسُ تقدیم کردیم و پسره گفت زمان میبره . برو عصری بیا دنبالش . هیچی دیگه . محمد عصر رفت عکسُ تحویل گرفت آورد بهم داد دیدم یارو برداشته یه مثلث سیاه چسبونده به پیشونیم به اسم فتوشاپ قالب کرده بهمون . انقدر حرصم گرفته بود که خدا میدونه . :(((
بعدش اومدم خونه برای اینکه حداقل به محمد ثابت کنم این یارو هیچی سرش نمیشد برداشتم عکس خودمُ با فتوشاپ درست کردم و محمد وقتی دید میخندید :دی. گفتم حالا یه روز باید برم عکاسی همین عکسُ بزنم تو سر اون یارو . خیر سرش عکاس ِ یا شاگرد عکاس ِ . بعد تو این دور زمونه چطوری سانسور میکنن . ولی باز گفتم عکس خودم ِ . گناه دارم خب . :(((
*** آقا من اعتراض دارم . قبلنا یه وقتایی که به هر دلیلی حال نداشتی جواب تماس کسیُ بدی یه لحظه میگرفتی میگفتی پشت فرمونم . بعد بهت زنگ میزنم . اینجوری اون لحظه یه جوری از سر خودت رفعش میکردی . ولی الان پشت فرمون هم که باشی وقتی میگی پشت فرمونم میگه عکس بگیر ببینم . حالا خوبه که وقتی عکسُ فرستادم متوجه نشد ماشین پارک ِ و کمربند هم نبستم [تبعات واتساپُ این حرفا] ...
**** ما یه دختر داریم . هر از گاهی میاد گونه شُ می چسبونه به لب ما و مثل دیوی [برنامه ی کلاه قرمزی] هی میگه "ماااااچ ماااااچ " ! ما هم هی فرت و فرت ماچش میکنیم . ولی خداییش ریسه میرم هر بار که اینجوری به مراد دلش می رسه :-***
+ عنوان هم برگرفته شده از کلام گوهر بار دیوی جون ِ . از ترس شترینگ [شما شترُ فیل بخونین] اونجوری نوشتم :)
توجه توجه ! ادامه ی مطلب رمز دار نداریم .بی رمز هم نداریم .انشالله در پست بعد ...