از ییلاق تا قشلاق ( تصویری ترکیبی :دی )
یه سری از این عکسها مربوط به سه هزارن و الباقیش مربوط به ییلاق جواهرده . میریم که داشته باشیم باقیمونده ی عکسهای سه هزار ُ ...
باباجون بنده قبل از اینکه هندونه رو برش بده میگفت بیا از برش هندونه فیلم بگیر تا ملت ببینن چه صدایی میده . حالا صداشم در میاورد . زِرپ زِرپ . بعد که کاردُ در شکم هندونه فرو کرد دیدیم صدا نمیده دیگه خودمون دست بکار شدیم هی صدا در میاوردیم . مُرده بودیم از خنده . این عکس از روی فیلم گرفته شده :دی
هیچکس در حال تاب خوردن در تلاش بود که منُ بگیره :دی زهی خیال باطل . ( این عکس هم از روی فیلم گرفته شده )
باباجون در حال بازی با فندق طلا :)))) من اعتراف میکنم که اونروز که درون جنگل آزاد و رها بودیم بی نهایت دلم برای فندق که درونِ قفس بود سوخت و کباب شد :((( انقدر اونروز برام ماچ فرستاد که خدا میدونه . هر تخمه ی آفتابگردون یه ماچ :دی ! خدایا از سر تقصیرات ما بگذر ... هیمممممم
اونیکه تو چادر دراز کشیده و زیاد هم مشخص نیست یاس ِ منه که به دلیل نیاز به WC و عدم دسترسی به اون ترجیح داد کل بعد از ظهرُ بجای تفریح کردن تو چادر دراز بکش ِ و آه و ناله کنه :دی
** بِریم سراغ باقی عکسهای ییلاقی :دی
آلوچه ی جنگلی ...
آبشار بین راه ...
بازارچه ی سنتی کنار آبشار که اجناسشُ به قیمت خون باباشون می فروختن :(((
اونجا که بودیم یهویی بلال دیدم و دلم خواست به محمد گفتم بره نفری دو تا بخره تا دو روزی که اونوراییم برای خودمون کباب کنیم . ولی وقتی برگشت و بلالهارو آورد و فهمیدم چقدر گرون می فروشن حرصم در اومد و در نهایت علیرغم اصرار محمد به اینکه ول کن دیگه ارزش نداره باز اصرار کردم که کلا بره همه رو پس بده . من یه اخلاقی دارم اونم اینکه برای چیزی که ارزش داره هر چقدر که باشه پول میدم ولی برای چیزی که گرون باشه انقدر زورم میاد پول بدم که خدا میدونه . ولی محمد میگفت هوس کردیم بخوریم بیخیال ! در نهایت رفت و 5 تاشُ پس داد و الباقیُ آورد که اونم موقع خوردن هی میگفتیم بلال ویژه میخوریـــم :)))) تا دونه ی آخرشم با دندونامون کندیم و خوردیم و ذره ای هم حروم نکردیم :دی
اینم بلالهای کذایی که بالا در موردش نوشتم . من خودم شیربلالُ ترجیح میدم . اینا خیلی رسیده بودن ولی انقدر بابت قیمتشون حرص خوردم که موقع خوردن بهشون رحم نکردیم :دی
- يكشنبه ۹۳/۰۵/۱۹