* اینجانب آوا در این زمان در منزل خویش آرمیده ام :) به معنای واقعی آرمیده ام . باور کنید ...
و اما شرح ماوقع ...
دیروز غروب من و جناب همسر به اتفاق رفتیم منزل رهاجون ( خواهر بنده ) تا امروز مسافتمونُ با حوزه ی امتحانی "ساری" کمی کوتاه تر کنیم . حالا بماند که دیشب در بحبوحه ی تست زنی رها گیر داد که بریم فیلم "احضار" ببینیم و نشون به این نشون که من و رها ساعت 00:40 بامداد در اتاف مشغول تماشای فیلم بودیم و مانیتور رو در پوزیشن های مختلف تنظیم کردیم و در نهایت مانیتورُ به یاد لپ تاپم گذاشتیم روی زمین و خیلی زیبا فیلمُ تماشا کردیم و بعد از دو ساعت خوابیدن ساعت 04:20 به سمت ساری حرکت کردیم :)
عکس بالا حدودای ساعت 05:20 گرفته شد ...
ساعت 07:10 صبح دم در دانشگاه حاضرباش ردیم و از همون ابتدا یکی یکی همکارای بیمارستانیُ که مثل من طرحشون تموم شده بودُ دیدار کردم و کمی احوالپرسی و بعد از اون هم روشنک چشم قشنگمُ به همراه نامزدش (عقدی) دیدم و کلی همدیگه رو بوسه بارون کردیم . بعد هم مونا و میترا رو دیدم که خیلی دلم براشون تنگ شده بود حسابی همدیگه رو چلوندیم :دی ! داخل محوطه که رفتیم یه وقتی دیدم طاهره فریاد زنان اومد سمت من و روشنک و کلی ذوق کردیم و بعد هم محجوبه ! دوستای دوره ی دانشگاهمُ بعد از سه سال میدیدم . کلی خوش بحالمون شد . ولی تو قسمت امتحانات من تنها و غریب بودم و هیچ آشنایی اونجا نبود :(
آزمون ساعت 10:45 تموم شد و الان بنده اصلا نمیدونم وضعیتم چطوره :) در واقع زدم به عالم بی خیالی . خب تلاشمُ کردم و امتحان هم برگزار شد ولی واقعا تا نتایج اعلام نشه نمیدونم چی پیش میاد ...
باقی در ادامه ی مطلب ، بدون رمز ...
- ۰ نظر
- جمعه ۰۶ تیر ۹۳ ، ۲۱:۱۹