* دیشب یکی از همکارهای بخش سی سی یو اومد بخشمون ، تو چهره ش شادی موج میزد . بعد از احوال پرسی و خسته نباشید و از این جور تعارفات ، کاشف به عمل اومد که ایشون در شُرُف ِ پدر شدن هستن و زین سبب این گونه مشعوفن :))))
به گفته ی خودشون فرزند نیامده جنسیت مذکر دارند و از این بابت پدر بزرگ ِ خانواده بسیار خرسندند. زیرا نوه ی پیشین ( از فرزند دیگر ) دختر بوده و حالا با وجود نوه ی پسری نسلشان منقطع نمی شود و از ابتر بودن رهایی جسته اند .
اما اما اما ... همکار اعتراف نمودند که خودشان شدیدا دلشان دختر می خواسته ، چون دخترها بابایی َن و بلدند باباها رو به خوبی خَر کنند . یعنی تا این حد تمایل به خـر شدن داشت :))))))
منم با خنده ای بهشون ابراز داشتم دقیقا یاس از وقتی که زبان باز کرده در پی ِ اثبات ِ همین نظریه هست که دخترها بابایی َند و البته محبتش به بابا از نوع ِ خر کردن نیست بلکه واقعنی ست .
البته همکار خودش اظهار داشت که " میدووووووونم ، منم از این نوع خر شدن واقعا لذت می برم " و اذعان داشتند "ولی خووووووووووووب فرزند سالم باشه هر چی شد:))) هر چند دختر بود خوشحالتر می شدم ولی همینم شکر "
** یـادِ بخش از سریال دکتر قریب افتادم . همونجایی که همسر ِ دکتر به پسر ارشدش می گفت وقتی تو به دنیا اومدی پدرت با ذوق گفت " این بچه منُ پدر و تو رو مادر کرده " ! این اتفاق ِ شیرینی هست که به لطف قدوم مبارک اولین فرزند ، یکبار برای همیشه اتفاق میفته . در واقع هنری که اولین فرزند داره خاص ِ خاص ِ خودش ِ . شاید برای همین ِ که اکثرا فرزند اول نور ِ چشمی پدر و مادرن . دختر و پسرش هم فرقی نمی کنه . از این دیدگاه هر دو یک هنر مشترک و یکسان دارن :)
+ خیلی دوست دارم بدونم اون چند نفری که وبلاگمُ خاموش و در خفا دنبال می کنند کیا هستن !
+ دوستان ، با یک پست از نوع ِ صندلی ِ داغ چطورین ؟؟؟