خلاصه دیشب اعتراف کردیم :)
این پست مربوط به یک سال و نیم قبل میشه :) [کلیک]
بنده دیشب رو به روی همکار عزیز ( مسئول شیفتمون) قرار گرفتم و بسان ِ یک مَرد اعتراف کردم اوایل چقدر دوسش نداشتم :) ازش حلالیت خواستم و بابت قضاوت عجولانه م ازش عذر خواهی کردم . ایشون هم اعتراف کرد که متاسفانه سطح برخورد اجتماعیشون در برابر افراد نا آشنا خیلی پایینه و همیشه در برخورد اول طرف مقابل رو از خودشون می رنجونن . یه جورایی همدیگه رو به خوبی درک کردیم .
آخرش پرسید الانم همون حس رو به من داری ؟ گفتم الان که شدیدا دوستت دارم ... واقعا هم همینطوره . خیلی وقته که تو دلم اخلاق و منش و مخصوصا حس مسئولیت پذیریش در قبال کارش رو تحسین میکنم . خوشحالم که تونستم بعده این همه وقت حرفم رو بهش بزنم . واقعا بیخ گلوم گیر کرده بود و ناگفته نمونه بابت قضاوتم عذاب وجدان هم داشتم :)
+ عکس بی مناسبت ثبت شد . مربوط به بارش برفه هفته ی قبله :)
- شنبه ۹۵/۱۱/۳۰