کافه ی خیابان هفتم

کدوم پیشنهادو میگی؟؟؟؟

هاااااا میدونیییییی چرا وقتی دیدیم آرووووم شدی؟ چون من اسمم دیازپامه...روشنا صدام میکنن. نخخخخند...

سلام عزیزم. هیچ زحمتی نبود. به عشق دیدن روی ماهت بود.

وای....داداش میخواد بُکشه ما رو ..آوااااا...گووووشمونو میخواد بِبُره داداش.

بذار قبل از مرگم یه اعترافی بکنم. آقا یزدان مهربان کلی از خوبیهات گفته بودن. ولی من اون خوبی ها رو که از رو قیافه نمی تونستم تشخیص بدم. یکم از مشخصات ظاهریت بهم گفتن. ولی آخههههه دادااااااااش....شبیه تیپ آوا...تو اون هتل..یعنی فقط یه نفر بووووود؟؟؟؟ ای بابا.... میگم اومد تو حیاط اصلا به چهره اش توجه نکردم. فوری رفتم سمتش و از دور به هم خندیدیم. بعدشم که با هم حرف زدیم حس کردم چقدر آشناست برام. حالا هییییی بیاین نقشه قتل منو بکشین. اصلا من رفتم وصیت نامه بنویسم. وبلاگمو کی میخواااااد؟؟؟؟ نمار قضاهامو می بخشم به داداش....پول و پله و ملک هم ندارم. روزه ها هم تو بگیر آوا جون. کوووو شکلکااااااااتتتتتتت....؟؟؟؟؟؟؟

سلام آوای گلم. اومدم که یکبار دیگه اینجا هم از تو و همه دوستانم تشکر کنم. از کتایون عزیز هم تشکر میکنم خیلی خاص. فدای شما.

خوشحالم که روز تولدم تو خوشحال بودی آوا جون. اون روز همه آرزوم این بود که پیدات کنم و بگم بخند. خدا رو شکر اومدی و روز تولدمو شادتر کردی. دل منم آروم شد.

راستی آررره. یادمه از کمر درد نوریه.... چشای من بیشتر وقتا خسته است عزیزم. اصلا زحمتی بابت تو متحمل نشدم. پیریه دیگه... شکلک خنده هم نداری یکم به قیافه زارم بخندم.....

آوا جان ..خوبی. همون اندازه که آقا یزدان تایید کردن. داداش که کسی رو تایید کنن تمومه. 

فدای خانمی... 

سلام

الان مدت زیادیه ک کتایون خانم همیشه اخرین نفره (((((((:

تولدش رو تبریک میگم

البته در وب شادی جان تبریک خودمو ثبت کردم

ولی خب ، اینجا هم باید اول میشدم

+ تولدش هزاران بار مبارک باشه. عمر باعزتی براش ارزو دارم در کنار همسر و پسری نازش

از تو هم ممنونم ب خاطر ثبت یک پُست به جهت زادوروز این دوست عزیز

ی دونه ای

آخخخخ آوای من. فدای تو بشم. امسال چه سال خوبیه. چقدر خوشحالم. هر سال یکی به جمع دوستام اضافه میشه و من چقدر خوشبختم.

دل منم واست تنگ شده عزیز. از روزی که اومدی مشهد همش دوس دارم دوباره بیای. اخی آررره. یادته نوریه میگفت شما دوتا بنفش پوشیدین هر دوتاتونم با رنگ مبل ها سِت کردین؟ چقدر تو انتخاب رنگ تفاهم داریم آواجون. یادمه قبل اومدنت داداش یزدان کلی ازت تعریف کرد. اونقدر از خوبیهات گفت که وقتی اومدی تو حیاط هتل از دور که دیدمت بدون اینکه بپرسم آوا شمایی؟ اومدم بغلت. انگار سالهاست میشناختمت. دعا میکنم بازم بیای. و دعا میکنم منم باز بیام به شهر شما. ممنون بابت این پست قشنگت. محبت داری و ....دوست دارم آوا جون.