اسمش لیدا بود ...
خانوم حق شناس معلم کلاس اول و چهارم ابتداییم بود . یک فرشته با تمام خصلتهای خوبی که میشه در یک انسان اسم برد یکجا در این زن وجود داشت . خیلی دوسش داشتم . خیلی دوست دارم بدونم الان کجاست و چه میکنه ؟! همیشه آرزو داشتم بچسبم بهش و منو محکم تو بغلش بگیره و دیگه رها نکنه . یادمه روزیکه خبر تصادف لیدا رو شنید صورتش یک دست قرمز شده بود و اشک بی هیچ بهونه ای از چشماش می بارید . از مدرسه رفت تا خبری از لیدا بگیره ولی آخرای زنگ مدرسه با چهره ای که با صورت یخ زده ی یه مرده بیشتر شباهت داشت اومد تو کلاس و هق هق زد زیر گریه .
فردا دیگه لیدا نبود و فقط یه دسته گل به روی یک تکه پارچه ی سیاه و یک جلد قرآن کنار همون گل نمادی بود از لیدای عزیزم . تا یه هفته اینا تنها چیزایی بودن که بغل دستم حاضر بودن و بعد از اون دیگه به کسی اجازه ندادم که جای لیدا رو اشغال کنه .
فردای اون روز شوم یه دسته گل از گلهای توی حیاطمون درست کردم به همراه کتابی که بابام برای تابستون واسم خریده بود و حالا که خونده بودمش دوست داشتم بدمش به لیدا ولی دیر شده بود و همینطور جای سوزنی گوجه شکلی که برای خواهرم بود و پریروز که لیدا اومده بود خونمون از اون خوشش اومده بود ولی خواهرم راضی نشده بود که من اونُ به لیدا بدم ... جای سوزنی و کتاب رو کادو کردم (با چی یادم نیست فقط میدونم داخل پوششی قرار دادم . شایدم روزنامه بود ، یادم نیست ) و روش یه تیکه کاغذ چسبونده بودم و نوشتم " لیدا اینا همش برای تو فقط یه بار دیگه زنده شو ...)
چند وقت پیشا مامان تو ماشین با خانومی برخورد کرد که ظاهرا اون خانوم مامان رو شناخت . ازش سراغ منو گرفت و خودشُ به مامان معرفی کرد . مادر لیدا بود . گفت هنوز اون کتاب و جاسوزنی که من کادو کرده بودم و روزی که برای تسلیت به خونشون رفته بودیم کنار عکس لیدا گذاشته بودمُ دارن و هر بار می بینن بیشتر و بیشتر آتیش میگیرن .
چه روزگاری بود دوران کوچیک کودکی . امشب بی هیچ دلیلی یاده لیدا افتادم . مزارش وادی هست و کنار مزار پسر عموش . هر چند وقت یکباری که اونجا میرم حتما باید یه سری بهش بزنم و یاده تموم این خاطرات رو یکجا براش زنده کنم .
خیلی کوچیک بودی و پاک . ولی میگن یک سال بود که از سن تکلیفت گذشته بود . این یعنی یک سال احتمال گناه و خطا برای تو وجود داشته . خدایا تموم شبهای تو پاک و مقدس هستن ، پس به همین شب عزیز قسمت میدم اگه لیدا گناهی داشته که به پاش نوشته شده تو ببخشش. ای خدا ! لیدا که نهایتا یه سال بیشتر از معصومیتش عمر کرد وای به حال آوا ...
+ نظرتون در مورد آهنگ وبلاگم چیه ؟؟؟ قشنگه ؟!
- چهارشنبه ۸۹/۱۰/۲۲