حبیبم اگر خوابه طبیبم رو میخوام ...
یادمه اون وقتایی که تو شهر خودمون پرستار بودم یه روز بقدری حال جسمیم بهم ریخته بود که نصف شبی رفتم اورژانس. مقابل پزشک نشسته بودم و شرح حال میدادم که سوپروایزر کشیک اومد داخل و منو با اون حال درب و داغون دید. نه تنها از پزشک نخواست که اگر نیازه برای نرسمون استعلاجی رد کن ، بلکه خیلی زیبا دستور فرمودند که دکتر جان معجزه کن تا حال پرستار مهربونمون خوب شه فردا از شیفتش نمونه 😕اون شب خیلی خودمو کنترل کردم تا اشکم راه نیفته ولی وقتی برگشتم خونه و با همه ی وجودم نیازه بدنم به استراحت در منزل رو حس کردم ، زار زار گریه کردم ...
حالام باز همون اندازه حالم خرابه و اونم به لطف بیمار بیشعوری هست که علیرغم توصیه و رعایت ما به ایزوله ی تنفسی و گوارشی ایشون خیلی راحت و خجسته نصفه شبی میان تو بخش تا قدم میر پنج بزنن که یه وقتی تو اتاقشون کپک نزنن. به شدت ازش عصبانیم. چون منی که الان چهارستون بدنم میلرزه و درد دارم و تب ... و چشمام شدن دو تا کاسه ی خون باید تو رختخوابم استراحت میکردم و واسه شام سوپ داغ و انواع دم نوشها رو میل میکردم و یکی هم از سر دلسوزی هر از گاهی دستی به پیشونیم میکشید تا نکنه باز توی خواب تب کنم. نه اینکه حالا توی مترو بشینم و جسمم رو خِرکش کنم تا برم سر شیفت .... حال جسمی داغون و داغون تر از اون روحیه ی پاره پاره م هست که شدیدا نیاز به ترمیم و رفو داره ، تا بتونه تحمل کنه و تاب بیاره ......
- دوشنبه ۹۴/۰۹/۲۳
اعصابم خورد شد با این پستت
واقعا همچین بیماران بیشعوری پُرن توو بیمارستان ک چقدر طلبکار و پرو هستند ک هر چقدرم بهشون میگی گوششون بدهکار نیست
کلا ارث پدر هم میخان در پایان از پرستار