♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥ .. .... اینجا می نویسم ... گاهی از خودم ... و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ... ...... .... ..
خدا را چه دیدی ؟ شاید روزی در کافه ای دنج و خلوت این کلمه ها و نوشته ها صوت شدند ... برای گوشهای "تو" که ! روی صندلی ... رو به روی من نشسته ای و برای یک بار هم که شده چای تو سرد می شود بس که خیره مانده ای به "من "... (کپی) .... ...... .. داری در خیابان راه می روی یا در یک مهمانی هستی یا اصلا" تنها هستی و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی در چشم های کسی نگاه میکنی و ناگهان می فهمی که این می تواند شروع چیزی بزرگ باشد
پاسخ ** آوا ** :
سلام روشنای عزیزم . خوبی ؟ خوشی ؟ من هنوز از مشهد خارج نشده دلم برای شماها بی نهایت تنگ شده بود و با کلی حس دلتنگی از آسمونتون پرکشیدیم سمت شهر غربتم ! الهی که هر کجا هستین موفق باشین . پسر گلتُ ببوس و به همسرتون سلام بنده رو ابلاغ کنین . پسر عموی منُ اذیت نکن که دیگه با من طرفی . گفته باشم :))))