من و آرزوهایم ...
گاهی با خودم فکر میکنم ما مردمان بسیار خسته ای هستیم . کمی بعد ابرهای افکار منفی ِ ذهنم را به سویی می فرستم و میگویم نه ! ما همان چیزی هستیم که خودمان می خواهیم و برای خود بودن نیازی نیست تابع جمع و اکثریت باشیم ... امشب بعد از مدتها وبلاگ جوگیریات را باز کردم و با این پست مواجه شدم . با خواندنش دردی عمیق به جانم می نشیند بابت اینکه چرا آرزوها و آرمانهای ما انقدر دور از دسترس به نظر می رسند؟؟؟ چرا باید برای داشتن مسلم ترین حق و حقوقمان انقدر ناامیدانه تسلیم بشویم ؟ البته ! من در این لحظات با همه ی وجودم دعا میکنم شب بیست و سوم مهرماه سال 1398 در جوگیریات ببینم و بشنوم که جناب بابک اسحاقی به تک تک آرزوهایش تیک سبز زده و از ته دل شاد باشم که جایی در سرزمین من ، انسانی دلشاد شب میلادش را سبز ِ سبز جشن میگیرد .
چند روزیست که با خود می گویم حالا که از بدِ روزگار [ یا شاید خوب ِ روزگار ] سر از تنهایی و غربت در آوردم پس چه بهتر که به زندگی برگردم و صرفا راه کرج - تهران و بالعکس را ، در خواب و کار و کار و کار هدر ندهم . تصمیم میگیرم کمی خود را به قدمهای زمان برسانم و تا کمتر از زندگی عقب باشم . اولین تصمیم ، سوای از بازگشت به مطالعه و حل جدولهای شرح در متن ، کمی توجه به سلامت تن است . یاد نمودار ذهنی ِ کالری دریافتی روزانه میفتم و از خودم بدم می آید ! شبیه گلدان می ماند . تصمیم میگیرم که گلدان کالری را واژگون کنم ... دومین تصمیم ! درست مثل امشب ، دو ساعت با نوای محسن چاووشی و حتی سالار عقیلی شاد باشم . اوج بگیرم و حتی پرواز کنم . شب خوبی بود . امشب را از تمامی شبهای این چند ماه اخیر بیشتر دوست دارم .
* بـین زمین و آسمان معلقم ! چشمهایم را می بندم . فقط و فقط به تعادل فکر میکنم . تعادل بین جسم و روح و افکارم ... دستانم را رها میکنم . صدای سالار را دوست دارم وقتی میخواند ...
ای خوشا پس از لحظه ای چند آرمیدن ، همره دلبران خوشه چیدن
از شعف گهی همچو بلبل نغمه خواندن ، گه از این سو به آن سو پریدن ...
و باز بیاد می آورم که مردمانی هستیم که آرزوهایمان را بسیار دور از دسترس می پنداریم ...
+ با تشکر از تلنگر محکم ِ جناب اسحاقی [وبلاگ جوگیریات]
- يكشنبه ۹۴/۰۸/۱۷
دیگه هر کس به نوبه خودش باید خدمتی کنه خدا می دونه که تمام علاقه ام به اینه که فرهنگ کشور ما هم رشد کنه و چیزهایی که براشون در اولویت رو تشخیص بدن حالا نه فقط بیمه عمر بلکه هر نیاز و هدف مبرم دیگه رو
و اینک شما بستگی داره چه دیدی به بازاریابی داشته باشید بعضی ها دید خوبی ندارن در صورتیکه شغل ما کلا حول همین موضوعه و جز کمک به خلق اله در زمانهای بحرانی چیز دیگری نیست و اینو زمانی شخص لمس می کنه که با اون درد دست و پنجه نرم کنه و در کنارش صدالبته کسب درامد حالا هر کسی می تونه کنار شغلش بعنوان شغل دوم هم خدمت رسانی کنه و هم کسب درامد داشته باشه
افرین به دوراندیشی اقا محمد معلومه که واقعا بفکر خانواده اش هست البته سرمایه بیمه زندگیشون خیلی خیلی مهمه باید بقدر مکفی باشه بعضی ها به اسم اینکه فقط داشته باشند با یه مبلغ خیلی پایین انجام میدن درصورتیکه به وقت نیاز می فهمن که چه اشتباهی شده
منظورم از تنهایی تنهایی عاطفی و دوری راه بود والا می دونم خدا رو شکر تنها نیستید
امیدوارم همیشه شاد و موفق باشید