آدمهای عوضی ...
* آدمهای عوضی همه جا هستن ! در هم مقام و منصبی . در هر جا و مکانی . متاسفانه یکی از اینها همکار من ِ ! پریشب که شب کار بودیم ، وقتی پزشک تلفنی با بخش تماس گرفت تا از وضعیت بیمار و نتایج آزمایش مطلع شه مسئول شیفت به پرونده سرک میکشه و خیلی اتفاقی می فهمه که همکار عصر [در واقع همین عوضی مذکور که بانی این پست شده ] علیرغم اصرار پزشک به ندادن قرص وارفارین و اطلاع نتیجه ی آزمایش به ایشون یکی و نصف قرصُ به بیمار داده . در حالیکه جواب INR نزدیک به 3 و یا دقیقتر بگم 2.93 بوده ! در شرایطی که بیمار دچار اکیموزهای شدید و در نواحی مختلف بدن و همینطور هماتوم های درناک در نواحی نمونه گیری خون شده بود .
حالا این همکار ما همه چیزُ از چشم من می بینه !!! چرا ؟؟؟ چون پرستار شیفت بعدی اون بیمار من بودم . چون بارها مواردی بوده که من بصورت پیامک بهش گوشزد کردم تا اونارو رفع کنه که براش درد سر نشه . یا خیلی موارد دیگه !!!
مثلا یکیش همین ننوشتن تزریق خون توی گزارشش که شاید هر کسی جای من بود تهه گزارش این خانمُ می بست و بدون گذاشتن فضایی برای رفع ابهامات ، گزارش خودش ادامه میداد . ولی من اون وقت شب بهش پیامک میدم که فردا صبح فلان پرونده رو تصحیح کن .... لابد با خودش فکر کرده من انقدر بیکارم که ببینم ایشون تو شیفت عصر چه دارویی داده و چی نداده ؟!؟!؟! در نهایت از من خواسته شد که اگه شماره ی این یکعدد همکارُ دارم باهاش تماس بگیرم و از اجرای دارو مطمئن شیم تا بفکر رفع خطرات احتمالی باشیم .
طی تماسم ایشون اسمی از همکار دیگه بردن که با صلاح و مشورت اون خانم دارو اجرا شده . و آخر صحبتمون خیلی مقتدرانه و با صلابت تاکید کرده " بله دارو رو دادم " یه جور با لحن " دادم که دادم " ! منم عین جمله رو به مسئولمون انتقال دادم و گفتم ظاهرا از فلانی پرسیده و خودسرانه نداده .
اونوقت کمی بعد برام همچین پیامی میفرسته ... ( پیام اول مربوط به یکی از سهل انگاریاش ِ که اگه به ساعت ارسال اسمس توجه کنین متوجه میشین چه ساعتی از شبانه روز بوده و باز دلم نیومده که بعدها دچار مشکل شه و براش اطلاع رسانی کردم . این یه نمونه ش بوده و پیام دوم جواب ایشون )
پیام سوم در واقع مربوط به پریشب ِ ! و قضیه ی همین تماسم در مورد وارفارین ...
اونوقت ایشون همین چند دقیقه قبل با من تماس گرفته به من پشت تلفن میگه فلانی قسم بخور که " من بهت گفتم فلانی بهم گفت دارو رو بده " همینجور دهنم وا مونده بود . همیشه میگن دیوار حاشا بلنده . والله راست گفتن . بهش گفتم " تو دقیقا اسم اون فرد رو گفتی ! " گفت یعنی من دروغ میگم که مصرم نگفتم ؟! گفتم منم دروغ نگفتم . دلیلی نداشته که من از خودم اسمی در بیارم و بگم از فلانی کسب تکلیف کرده و اون بهش گفته دارو رو بده ... آخرشم گفت نه اصلا شماها دروغگو نیستین . دروغگو ظاهرا منم . منم خیلی بزرگوارانه داشتم توجیهش میکردم که همکار محترم شاید شما اون لحظه حواست نبوده و اسم اشتباه گفتی ! ولی چیزی که به من گفتی همین بوده . در نهایت گفت " الو الو صدا قطع و وصل میشه . الو فلانی صداتُ ندارم " منم گوشیُ قطع کردم . الان با خودم فکر میکنم چقدر ساده بودم من که نگران آینده ی کاری ِ این بشر بودم که نکنه براش مشکل قضایی پیش بیاد ... واقعا یه سری لیاقتشُ ندارن . جریان همون عسل و دست و گاز گرفتن یه سریاست ....
** چـند وقت قبل برای یکی از همکارا موردی پیش اومد که نمیتونست یکی از شیفتهارو بیاد و ازم خواست اگه ممکنه اون شیفت رو براش پر کنم . منم قبول کردم و درخواست کتبی رو نوشتیم . ولی متاسفانه تا سرپرستار درخواست رو وارد کارتابل ثبت کنه مترون بیمارستان رفته بود و درخواستها اوکی نشد . در نهایت سوپروایزر گفت چون درخواست تایید نشده تو موظف نیستی بمونی و ایشون باید خودشون بیان . اگر خدای ناکرده مشکلی پیش بیاد براتون مورد قانونی پیدا میکنه که بدون هماهنگی ارشد تعویض شیفت داشتین . سریعا به همکارتون اصلاع بدین که خودشون رو برسونن . منم از سر دلسوزی که خانم غیبت نکنه و کمیته ی انضباطی براش تشکیل نشه سریعا باهاش تماس گرفتم و نقل قول کردم . این خانم هم کلی گریه کرد و در نهایت گوشیُ روم قطع کرد . من هنگ کرده بودم که خب این الان به من چه ربطی داشته ؟ حقیقتا خیلی ناراحت شدم . چون ایشون همسن مادرم هستن و من احترام زیادی براشون قائلم . بعد از کلی تماس سوپروایزرها در نهایت تصمیم گرفتن که حالا که من هستم با مسئولیت خودشون بمونم .
فرداش همین همکارُ دیدم باهام سرسنگین برخورد کرد . مثل این می موند که مثلا خواسته شیفتشُ بیام و قبول نکرده باشم یا اینکه من گوشیُ به روش قطع کنم . وقت خداحافظی به من میگه ازم ناراحت شدی ؟ گفتم بله ! انتظار همچین برخوردیُ نداشتم در حالیکه اصلا این حقم نبوده. شروع کرد به توجیه رفتارش و منم دیدم دارم واقعا از سرویس جا می مونم . گفتم من باید برم و عجله دارم .
ده روز بعد مجدد دیدمش که فهمیدم این روزهایی که نبود سفر زیارتی به مشهد داشته . کمی از سوغات مشهدُ خوردم و ازشون تشکر کردم و سر سلامتی دادم . تازه اونجا بهم میگه " تو که منُ حلال نکردی زیارتم قبول بشه " سریعا منو بغل کرد و در حالیکه صورتشُ سمتم گرفته بود گفت ماچم کن تا بدونم ازم دلخور نیستی . خلاصه ماچش کردم ولی هنوز ته دلم از کارش کمی ناراضیه . جالب ترش این ِ وقتی بهش میگم چرا گوشیُ به روی من قطع کردی ؟ تقصیره من چی بوده !!! بهم میگه نمیخواستی تماس بگیری تا این برخورد رو ببینی .
حالا این قضیه انقدر مهم نبود ولی چیزی که مهم ِ این ِ که جمله ی آخری که نوشتم برام شد درس عبرت . دیگه بیجا کنم نواقص کاری و مخصوصا نوشتاری رو که حکم سند و مدرک داره رو بهشون گوشزد کنم . اصلا به من چه .
- شنبه ۹۴/۰۷/۲۵