مگه داریم ؟ مگه میشه ؟
* دیروز عصر و شب بودم . برای اولین بار همچین شیفتی ُ تجربه میکردم . تجربه ی بدی نبود ولی بدنم هنوز کوفته ست . از ساعت 10 صبح دیروز تا 9 صبح امروز که برگردم ، بیرون از خونه بودم و امروز بعد از گذشت 24 ساعت تونستم بخوابم و استراحت کنم . هر چند سرفه و عطسه های پی در پی و همینطور آبریزش بینی خواب و استراحتُ کوفتم کردن :)
دیشب بیماری داشتم که تا خود ِ صبح خُر و پف میکرد و هر بار که رفتم بهش سر بزنم بیهوش ِ بیهوش بود . صبح گلایه داشت که دیشب اصلا نتونستم بخوابم . این در حالی بود که سر شب آلپرازولام و آخر شب نصف کلونازپام بهش دادم . والله فیل هم بود از پا در میومد . بهش میگم مادرجان دیشب هرررر زمانی که بهت سر زدم خواب بودی و خر و پف میکردی . بهم میگه " نه مادر ، من بیدار بودم ولی انقدر که تو دیروز و دیشب برام زحمت کشیدی هر بار صدای پاتُ می شنیدم خودمُ به خواب میزدم که نگاهم بهت نخوره و خجالت نکشم "...
و بنده بودم که سوت زنان از اتاق خارج شدم تا بیمار بیشتر از اینها شرمنده ی من نشه :))))))
ملت باید برن فیلم نامه نویس بشن ...
عجب !!!!!!!!!!
- شنبه ۹۴/۰۶/۲۱