♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥ .. .... اینجا می نویسم ... گاهی از خودم ... و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ... ...... .... ..
خدا را چه دیدی ؟ شاید روزی در کافه ای دنج و خلوت این کلمه ها و نوشته ها صوت شدند ... برای گوشهای "تو" که ! روی صندلی ... رو به روی من نشسته ای و برای یک بار هم که شده چای تو سرد می شود بس که خیره مانده ای به "من "... (کپی) .... ...... .. داری در خیابان راه می روی یا در یک مهمانی هستی یا اصلا" تنها هستی و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی در چشم های کسی نگاه میکنی و ناگهان می فهمی که این می تواند شروع چیزی بزرگ باشد
تو قطار به سمت تهران در حرکتم و به جملات گاها" خنده دار توام با درد جلال آل احمد فکر میکنم... با تم صدای آروم و زیبای مسافر پشت سری با شعر زیبای "رفتی از یادم" ... به اینکه چرا سرنوشت بعضیها اینطور رقم میخوره که بشه سوژه ی آل احمد در "سنگی بر گوری" ...