MeLoDiC

دوباره فصل شکستن من به سر رسیده ... :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی

دوباره فصل شکستن من به سر رسیده ...

پنجشنبه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۳، ۰۴:۴۱ ب.ظ


 

* این روزهای باقیمونده ی آخره سال هوای شهرمون حال غریبی داره . شاید یه دلیلش بارندگی ِ ! و شاید رشته کوهی که با برف زمستون سپید پوشه و در دل ابرها غرق شده ! این شرایط ، هوای شهرمونُ در روزها و به خصوص شبهای اخیر عجیب سرد کرده . به نظر میاد غیرت زمستون گل کرده که تو این چند روز ِباقیمونده از حضورش ، یکه تازی میکنه ....

امروز مراسم سالگرد همکارم بود . همکاری که روحش در اول فروردین سال 1393 به آرامش ابدی رسید . روزی که برای همیشه و همیشه داغشُ به دل عزیزانش گذاشت . امروز به روشنک میگفتم اول فروردین بدترین روز برای مُردن ِ ! بی شک اگه روز ِ رفتن هر کسی دست خودش بود من اول فروردینُ حذف میکردم . مراسمش خیلی خیلی شلوغ بود . وقتی به همسرش تسلیت میگفتیم بنده ی خدا بغض داشت . چشمای روشنش کاملا قرمز بود . حس میکردم اگه دو کلمه دیگه باهاش حرف میزدیم اشکی که تو چشماش حلقه زده بود جاری میشد . خیلی سخته آدم شاهد غم و رنج و اشک یک مرد باشه . خدا به دلشون صبر بده .... 

این هوای ابری و بارونی ... این هوای سرد ِ تنهایی ... این غم و اندوه ... مراسم یادبودشُ غریبانه کرده بود . خدا تمامی رفتگانمونُ ببخشه و بیامرزه .

** این پستُ که ثبت کردم باید همت کنم کل خونه رو یه جاروی اساسی ، گردگیری حسابی و تی کشی کنم و بعد به امید خدا میرم به پیشواز سال جدید . انشالله که عمری باقی باشه تا بتونم شاهد حلول سال جدید باشم . فردا شب مهمون منزل پدر هستیم . قراره شب همونجا بمونیم تا لحظه ی تحویل سال دور هم باشیم . احتمال خیلی زیاد آبجی بزرگه هم میاد . رها هم قراره که بیاد . خونواده دور همیم و این حس خوبی بهم میده . امیدوارم در لحظات تحویل سال که دلها بی نهایت به هم نزدیکتر از هر زمانی میشه برای من هم دعا کنین . بی شک بیاد تک تکتون هستم . بدی ازم دیدین لطفا حلالم کنین . اگه با حرفام دلیُ شکوندم همینجا بابتش معذرت میخوام و حلالیت می طلبم ... اگه دلخوری از جانب دیگران در من ایجاد شد در تلاشم تا ازش بگذرم . امیدوارم که بتونم چون دلم میخواد ساده و سبک بال به استقبال بهار برم . اینجوری برام دلچسب تره . 

*** در سالی که رو به پایان ِ عزیزان ِ زیادی ُ از دست دادیم . مخصوصا در بهار ... ! همکارم در اولین روز سال . برادرزاده ی یکی از آشنایان در تاریخ 6 فروردین .  21 خرداد خب فوت فرزاد (پسرخاله ی محمد )

شوهر عمه م . دو مادر عزیز در یک خوانواده ! مادر جناب رهگذر و مادر همسرشون ... و  عزیزان دیگه ای که شاید حالا حضور ذهن نداشته باشم که تک تک ازشون یاد کنم ... 

هنرمندان خوب ِ کشورم . مرحوم مرتضی احمدی هنرمند ، مرحوم انوشیروان ارجمند ، مرحوم مرتضی پاشایی دوست داشتنی و مرحوم مجید بهرامی ...

انشالله که به لطف و کرم بی حد و حصر خدا ، روحشون قرین رحمت و نور و عشق الهی باشه . روحتون شاد ...  


  • پنجشنبه ۹۳/۱۲/۲۸
  • ** آوا **

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">