موضوع انشا : زمستان
زمستان که از راه میرسد هوا دیگر کاملا سرد میشود و برف می بارد . ما بچه ها باید لباسهای گرم بپوشیم . مادرها برای فرزندانشان شالگردن و کلاه و دستکش کاموایی می بافن تا وقتی برف آمد در حیاط برف بازی کنن .
وقتی برف می آید ما در کوچه مان آدم برفی درست میکنیم و دماغش همیشه هویجی است که مدتها در یخچال خانه مان نگهداشته ایم . زمستان سه ماه دارد ؛ دی ؛ بهمن و اسفند . هوا در دی ماه به شدت سرد است . می گویند شبهای دی ماه سوز بدی دارد .
در زمستان درختان به خواب زمستانی میروند و دیگر برگی ندارند . بعد از زمستان بهار می آید . برفها کم کم آب میشود و چشمه ها پر آب می شوند و رودها خروشان به سمت دریا می روند .
این بود انشای یک ذهن کاملا تخیلی
...........................................
اواخر بهمن ماه 86 بود که برف سنگینی بارید . یادمه همه می گفتن این برف بلای آسمانی بود که نازل شد . اونایی که باغ مرکبات داشتن تموم بارهاشون دربو داغون شده بود و از خدا شاکی بودن که چرا باید تو زمستان برف بیاد .
ولی کسی به خودش نهیب نزد که آیا تا به حال این همه برداشت کرده خمس و زکات پرداخت کرده یا نه ؟ حالا خمس و زکات نه ... یه جعبه از این همه بار رو که برداشت کرده ، به همسایه ی فقیرش که حتی برای شب خواستگاری دخترش میوه ای نداشت که کنار سینی چای تعارف کنه تا مجلس خواستگاری آبرومندانه برگزار بشه داده یا نه ؟
کسی به خودش نگفت چرا طمع کرد و وقتی مشتری اومده بود راضی نشد که مرکبات رو به قیمت روز بده و این به قول خودش بلا بر او نازل نشه . گاهی که فکر میکنم میبینم بارش برف اون سال بلا نبود . اون قانون زمستان بود .
بلا اینه که امروزه برای بارش باران در سردترین فصل سال باید به انتظار بشینیم تا شاید فرجی بشه و قطره اشکی از آسمون جدا شه و رو بام خونه ها بچکه (!) برکت از زندگیا رفته ...
یه زمانی مادربزرگها شب یه دیگ ابگوشت بار میذاشتن و کل فامیل جمع میشدن دور هم و گل میگفتن و گل میشنیدن و طوری به به و چه چه میکردن که انگار ران غاز مادر مرده ای که شکمش با آلوی برغان پر شده رو به دندون میکشن ...
ولی این روزها ؟؟؟ میهمانیها تعارفی شده . باید از یه هفته یا شاید هم بیشتر از آن وقت بگیری برای اینکه منزل کسی بری یا به خونه ت بیان و به اندازه یک سوم (شاید هم بیشتر) از حقوقی که برای خرج یک ماه در نظر داری رو صرف هزینه ی یه وعده ناهار و یا شام کنی که مثلا میهمانی آبرومندانه برگزار شه . خب همین سخت گیریها باعث شده که صله رحم از اون احترام و عزتش کاسته شه و انقدر زندگیا بی برکت شه .
میگن اون موقع ها فساد اخلاقی زیاد بود و زندگیا برکت نداشت ! باز اون زمان میگیم حکومت ایران پادشاهی بوده و زور اونا می چربیده و حرف ارباب - رعیتی بود ! ولی الان چی ؟ الان که پادشاهی نیست چرا این همه تو فساد غوطه وریم ؟ چرا اصلا متوجه نیستیم که باعث و بانی تموم این برکاتی که نبودشون بلاست خودمونیم ؟ داریم به سمت خشکسالی میریمُ کسی متوجه نیست ! داریم به سمت قحطی میریم باز هم کسی متوجه نیست !
خدایا فقط دو ماه دیگه از زمستون مونده ... الان مردم میگن گاز و نفت گرون شده و همون بهتر که برف نیاد (!) ولی کسی حواسش نیست که تو فصل بهار زمین های کشاورز بی آب می مونن و اونوقته که برای یه ساعت اب بستن به زمیناشون واسه هم داس و چماق بلند کنن .
تو خودت داناترینی ! هر چی به صلاحه همون کار رو انجام بده .
- پنجشنبه ۸۹/۱۰/۱۶