دی ماه و سردی درون ِ من ...
* سـاعت 10:37 صبح ...
با بی حوصلگی ِ تموم دراز کشیدم و هنوز همت کنده شدن از رختخوابُ ندارم که گوشیم زنگ میخوره . اسم یکی از همکارای سابق روی صفحه بچشم میخوره . جواب میدم . میپرسه بیدارت کردم ؟؟؟ روم نمیشه بگم هنوز تو رختخوابم . میگم نه بیدار بودم فقط کسلم ، همین ! ولی از صدای خش دارم به گمونم پی به واقعیت تنبل بودنم برده . چند بار با نگرانی میگم وای چرا صدام در نمیاد :دی ! کلی حرف میزنیم . انگار این دختر امروز در نقش شیطان بناست در گوشم وسوسه های شیطانی خودشُ در مورد من محک بزنه . همینطور که با هم در حال حرف زدنیم به سالهای بعد فکر میکنم . به خیلی چیزها ... ! آیا اشتباه کردم ؟ آیا باز تصمیمی گرفتم که بعدها حسرت این روزها و حماقتی که داشتمُ بخورم ؟ در حالی تبرعه ی خودم به اون تاکید کردم که من اگه اشتباه کردم تو درست تصمیم بگیر ..............
** دیشب خیلی خودخواهانه وقتی مامان به حرفا و گلایه هایی که داشتم گوش میداد گفتم اومدنمون به شمال اشتباه محض بود ! من آدم بی شناختی نیستم . کسی محبتی در حقم کنه محال ِ یادم بره . حتی در بدترین شرایط روابط هم که باشیم همیشه بیاد میارم روزی ، جایی اون شخص به من لطف داشته . لحظه ای به خودم اومدم ... باز به خودم نهیب زدم هوووووی همین مامان ِ مهربون اگر نبود تو چطور میخواستی حالا در موقعیتی باشی که بخوای تصمیم بگیری ؟ واقعیت این ِ که من همه چیزُ مدیون مادرم و همسر عزیزم هستم . حالا نباید از یاد ببرم که اگر مادرم نبود ، اگر همسر صبوری نداشتم شاید شاید شاید ....
*** روزهایی که میگذره اصلا خوب نیستم . باز یه دنیا افکار ِ آزاردهنده نشستن در اوج امپراطوری مغزم . در تلاشن تا فرمانروایی تمام ِ منُ تو مشتشون بگیرن ولی هنوز تسلیمشون نشدم . بهم ریخته م ... خیلی هم بهم ریخته م ...
**** برای شستشوی گوش یاس دو بار رفتیم پیش متخصص . ولی هنوز کاملا تمیز نشده . برای روز شنبه سومین جلسه ست که باز قراره بریم تا پروسه ی شستشوی گوشُ انجام بدیم . امیدوارم اینبار وقتی دکتر بقول خودشتاج ِ پادشاهیشُ [ یه جور کلاه چراغ دار برای معاینه ی گوش ] از سرش بر میداره با چهره ای خندون بگه خلاصه موفق شدم . حالا میتونین برین برای اُدیومتری [سنجش شنوایی ] ...
+ شروع فصل زمستان مبارک ِ تمامی عاشقان این فصل ...
- دوشنبه ۹۳/۱۰/۰۱