جلسه ی اولیاء - مربیان ...
* امروز جلسه ی آموزشی اولیاء - مربیان بود . در رابطه با چگونگی گذراندن ایام امتحان و نحوه ی درست برخورد با نوجوانان ، بخصوص در دوره ی امتحان . جلسه ی خوبی بود . کارشناس روانشناس بالینی که سخنران بود [البته کارشناسی ارشد داشتن] خیلی شیرین صحبت کرد ولی متاسفانه سوالهای زیادی داشتم که با وجود حضور آقایون نشد که بپرسم و یه اشتباهی که کردم این بود با خودم برگه ای برای نت نویسی نبردم که حداقل سئوالمُ کتبا بپرسم . مطمئنم سئوال خیلی از مادران دیگه هم بود. خودم در عجبم چطور روم نشد سئوالمُ در اون جمع مطرح کنم . با اینکه در مورد خیلی چیزهای دیگه راحت با دانشجوها و حتی بیماران غیر همجنس حرف میزنم ، بدون اینکه خجالت بکشم یا به ت ِ ت ِ پ ِ ت ِ بیفتم :دی . صد در صد برای خاطر جایگاه اولیا بودنِ که اونجا زبونم چسبیده بود به کامم و لب وا نکردم :دی ولی آدرس محل و روزهای مشاوره شونُ گرفتم تا یه روزی با یاس برم تا در مورد یه سری مسائل که مربوط به سن بلوغش هست ازش کمک بگیرم . فکر کنم خوش صحبتی این خانم و لحن دوستانه ای که ایشون دارن بتونه کمک زیادی در این موارد برای یاس داشته باشه و همینطور من .
** یک موضوع خیلی بدی که امروز طی یک ساعت و نیم جلسه برام عذاب آور بود بوی مشمئز کننده ی فرد بغل دستیم بود . نفسم بالا نمیومد . مخصوصا که دم به دقیقه برمیگشت سمتم و خطاب به من یه سری سئوالاتی می پرسید و جملاتی می گفت . واقعا تحملش برام سخت بود . به محض اینکه صندلی کناریم خالی شد جا به جا شدم ولی با حضور نفر بعدی این خانم باز جابه جا شد اومد کنارم نشست و باز روز از نو روزی از نو . من موندم چرا افرادی که در همچین مجامعی حاضر میشن کمی به فکر بهداشتشون نیستن . بوی ماهی شور که انگار تمام لباسش به اون آغشته شده بود بهمراه بوی تند و زننده ی پیاز .... اه اه ! واقعا چندش آور بود . خیلی زشته آدم برای لذت و امیال خودش دیگرانُ مورد آزار قرار بده . میخوری بخور . نوش جان ! ولی خواهشا بعدش مراعات بقیه رو هم بکن . هر از گاهی شالمُ روی سرم جابه جا میکردم تا بوی ادکلن ناچیزی که بهش زده بودم به مشامم برسه تا از این عذاب نجات پیدا کنم . تازه اونجا بود که درک کردم خواهر بیچاره ی من چی میکشه وقتی هر روز از بوی بد همکارش نالان ِ ! ببخشید دیگه خیلی بهم سخت گذشت که بیانش کردم .
- دوشنبه ۹۳/۰۹/۲۴