سفر دو ساعته به شهر همجوار ...
سه شنبه, ۱۸ آذر ۱۳۹۳، ۱۱:۲۸ ق.ظ
* امروز رفتم سمت ر...سر تا یه سر به دانشکده بزنم و نمرات گروهُ تحویل بدم و از طرفی ابلاغ خودمُ بگیرم . به محض ورود به شهر کوه با اون عظمتش جلوی دیدگانم نمایان شد . یه کوه بزرگ که مملو از درختان پاییزی بود . به رنگ قهوه ای تیره و روشن ... به همراه هاله ای مه ... ! حال ِ خراب ِ دل ِ خودم به همراه این صحنه انگار یه رنج و غم عظیمیُ به دلم راه داد ... از جنسی که ملموس نبود . همون لحظه یاد نونو افتادم و از صمیم قلبم از خداوند برای خودش و خونواده ش آرامش خواستم ... لطفا شما هم براشون دعا کنید ...
ناقص
- سه شنبه ۹۳/۰۹/۱۸