روزهای پر استرس ...
* دوستان عزیزی که جویای جواب آزمایش پست نیدل استیک "چهارشنبه 7 آبان1393ساعت 18:49 " بودند باید بگم ، پنجشنبه جواب آزمایش بیمارُ پیگیر شدم که خوشبختانه منفی بود و خیالم تا حد خیلی زیادی راحت شد .
** پنجشنبه ی هفته ی قبل [در واقع تاریخ هشتم آبان ] آخرین روز از کارورزی گروه دوم بود . و شنبه 10 آبان ماه اولین روز از شروع کارورزیم با دانشگاه سراسری و گروه پسرها . بدو ورود یکی از همکارا بهم گفت که فلان تختُ می شناسی ؟ از روی بُرد اسمشُ دیدم و گفتم آره دانشجوی من ِ [یکی از دانشجوهای گروهی که پنجشنبه کارورزیشون با من تموم شده بود ] ... گفت " اقدام به خودکشی " . از شنیدن این حرف انگار یه بشکه آب یخ خالی کردن روم . دست و پاهام بی حس شد و همینطور مات و مبهوت به همکار بخش نگاه میکردم . گفتم قرص ؟ گفت آره بیست تا آلپرازولام .... خواستم برم بالا سرش ولی انقدر از دستش بابت کاری که کرده عصبانی بودم که خودم پشیمون شدم . تازه صاحب یه فرزند شده . اسفند ماه بچه ش یه ساله میشه . کمی بعد شنیدم که یکی " استاد " صدا کرد و وقتی برگشتم دیدمش . خودش بود . با لباس بیرون و ظاهری بسیار آشفته ! چشمهایی که از شدت گریه پُف کرده بود و شدیدا قرمز و نوک بینی هم کمتر از چشماش ورم و التهاب نداشت . اصلا به روی خودم نیاوردم که میدونم چرا اینجاست . حالا اینکه چه حرفایی زدیم بماند . ولی از یه حرفش خیلی ناراحت شدم . وقتی بهش گفتم یعنی با این اتفاق [ تو پرونده ش خوندم که دو سال قبل هم اقدام به خودکشی داشته] که پریشب رُخ داد باز حرف پدر و مادرت این ِ که توی این زندگی بمونی ؟ اشکش روون شد و در سکوت فقط پلکشُ به معنای جواب مثبت بست و باز کرد .......... خواهرش کمی اونورتر ایستاده بود و نگاهمون میکرد . لبشُ به دندون گزید و فقط سر تکون داد .
پند و اندرز کردن کسی که دوبار اقدام به خودکشی داشته تا از شر این زندگی خودشُ خلاص کنه واقعا کاری سخت و حساس ِ که از توان یکی مثل من خارج ِ ! در نهایت گفتم این بشری که میگی واسه خاطر این کارهاش میخواستی خودتُ بکشی به نظرت انقدر ارزش داره که تو واسه کثافت کاری هاش جون خودتُ بگیری ؟ گفت " نه " !
+ خیلی راحت یه عوضی گند زده به زندگی یه دختر 24 ساله !!! و هر دوشون گند زدن به زندگی یه طفل معصومی که هنوز به یک سالگیش نرسیده . نمیدونم چرا خونواده ها اصرار دارن که کانون درب و داغون همچین زندگی هایی رو مثلا حفظ کنن ؟؟؟ حالا این دختر برای بار دوم هم زنده در رفت . اگه خدای نکرده به بار سومی بکشه که نتیجه ش جز این باشه اونوقت این پدر و مادر دلشون آروم و قرار میگیره ؟؟؟
*** آموزش به گروه پسرها واقعا لذت بخش ِ . با دقت گوش میدن و با دقت بیشتری عمل میکنن .
**** عصر جمعه دو مهمون عزیز داشتم . حباب [دختر داییم ] به همراه جاری ش . امیدوارم که بهشون خوش گذشته باشه :)
- جمعه ۹۳/۰۸/۱۶