تحقق دولت الکترونیک با اجرای قانون هدفمند کردن یارانه ها!!! :دی
تحقق دولت الکترونیک با اجرای قانون هدفمند کردن یارانه ها
کلا هنگولیدم و هیچ برداشت مثبت و حتی منفی از این جمله که نمیدونم فعل و فاعل و احیانا مفعولش چی هست نمیتونم داشته باشم ... حتی تصورش هم زیباست
فکر کن ! تو حیاط خونتون چاه آب بزنین و از اونجا که قراره یارانه ها هدفمند بشن و نمیتونی پمپ آب وصل کنی ( چون قراره در مصرف برق هم لطف کنی) مشغول کشیدن آب با دلوی متصل به ریسمان از درون چاه کذایی هستی که ناگهان می بینی ای داده بیداد !!! برنجی که روی هیمه گذاشتی ته دیگ بسته ! دلو را بی خیال میشوی و بدو بدو میروی سراغ کله* و با زغال گیر آتشش را کم میکنی تا ته دیگت بیشتر از انچه هست نشود ...
صدای شیهه اسب می آید و تصمیم میگیری باز هم بروی و با دلو آی بکشی و چقدر یادآوری ان برایت لذت بخش است ... دستان پینه بسته ات راه نگاه میکنی و باز می کشی و می کشی و میکشی ... حالا فرقی نمیکند ! چه ریسمان را و چه آه درون را ...
برای اسب که اصولا حیوان نجیبی است آب می بری و دستی از روی محبت بر پهلویش میکشی و می گویی بنوش حیوان که امروز بعد از ظهر باید بریم تا دانشگاه و راه بسی ناهموار و طولانیست ... و اسب سری از روی خرسندی تکان می دهد و در درونش از این همه آبی که به او داده ای قدردانی میکند ! بیچاره اسب که نجیبش می خوانند !
در حال نوازش اسب چشم چرانی میکنی و نگاهت به پشت دستت میخورد که از آتش تنور دیگر نیاز نیست که موهایش را با ژیلت یا کرم برچینی (این یعنی بهینه سازی یارانه ها ) ... آخ ! یادت می اید که هنوز خمیر نان را آماده نکرده ای ... سری تکان می دهی و با خود میگویی نان برای امشب کافیست ! فردا زمان بهتری برای پخت نان است و تو در این زمانه برای خودت یه پا نانوا شده ای
صدای مادر می آید ! دختر جان بخاری هیزمی خاموش شد چه غلطی میکنی ؟؟؟ می دوی و تبر را از روی کنده جدا میکنی و تکه هیزمی که از باغ و بولاغ دزدیده ای را بر رویش میگذاری و با یک ضربه از وسط دو شقه اش میکنی و چند باری تکرار میکنی ... هیزم ها را به آغوش جان میکشی و به درون میروی و اتش بخاری را زیاد میکنی ... آبگوشت بر روی بخاری غل غل می جوشد ... دلت لک زده برای مرغ سرخ شده و کتلت ...
از بس که غذاهای جوشیدنی خورده ای خودجوش شده ای ... سیب زمینی سرخ شده دیگر گیر نمی آید !!! یک رویاست مجدد مادر میگوید دختر پیت روغن را روی اتش بگذار تا آب گرم شود و بعده مدتها امروز بلکه بتونیم سر و تن خود را بشوییم ...
بعد از ظهر تمیز و مرتب راهی دانشگاه میشوی ! با لباسهایی که بوی دود و اتش گرفته و سوار بر حیوان نجیبی که تند و تیزپا می تازد تا تو به کلاس عملی فیزیولوژی خود برسی ...
تصورش هم زیباست ! نه ؟؟؟
ما که گاز داریم ! ولی دلم به حال آن خانواده هایی می سوزد که فقط ماهی دو کپسول ۱۱ کیلویی سهمیه گاز برای پخت و پز دارند ... این درد است ! در زمانی که همه در حال پیشرفت هستند برگشتیم به دورانی که لوله کشی و جاده معنایی نداشت ... زمانیکه با روغن حیوانی چراغ روشن میکردند ... میگویی نه ؟ بشین و تماشا کن !
* کله = آتشی که در گوشه ای از فضای باز درست میکنند و با سه عدد سنگ پایه ای می سازند تا بر رویش دیگ بگذارند تا غذا بپزد
- چهارشنبه ۸۹/۱۰/۰۸