هر دم از این باغ بری می رسد ... خسته تر از خسته تری می رسد
* خلاصه بعد از چندروز بارندگی شدید از دیروز غروب بارندگی قطع شد . امروز هوا افتابی ولی در عین حال همراه با سوز پاییزی ِ ! خونواده رفتن برای مراسم عقد نسیم [دختر داییم] و من آخرین بازمانده از این خانواده هستم که تو خونه جا موندم تا ساعاتی دیگه خودمُ به بیمارستان برسونم . یکی از دانشجوها امروز مثل ما جشن عروسی یکی از اقوامش بود . ازم مرخصی کامل میخواست . گفتم معنی نداره که من عروسی نرم ولی تو بری :))) در نهایت رضایت دادم که با کمی تاخیر حتما خودشُ برسونه تا براش غیبت رد نشه . کلی ذوق کرده بود بابت این کوتاه اومدنم :)
سرماخوردگیم رفع که نشد هیچ ، بدتر هم شده . دیشب یه مشت قرص خوردم و یه ساعت بعد بیهوش شدم . امروز محمد به زور بیدارم کرد تا یه لقمه صبحونه بخورم تا بتونم باز دارو مصرف کنم . لوراتادین کوفتی بدجوری ناک اوتم کرد . هنوزم گیج خوابم و اگه کمی شل بگیرم میخوابم و از رفتن به محل کار باز می مونم . هیممممم !
** دیشب به اتفاق محمد و یاس بعد از پایان ساعت کاری رفتیم تا یه کفش مثلا مجلسی براش بخرم برای مراسم امروز . ماشالله پای دخترک رشد روزانه داره :))))) کفشی که تنها یک بار پوشیده بود دیگه به کارش نمیاد . هیچی دیگه ! در نهایت هیچ کفشی به دلمون ننشست و در عوض یه نیم پوت براش خریدیم :))) چی میخواستیم ، چی شد . از اونجا که برای عروسی تیپش اسپرت بود مشکلی ایجاد نمیشه :)
برای شام هم به دعوت محمد رفتیم ایندو ... خیلی وقت بود هوس میگو سوخاری کرده بودم . همیشه تو خونه درست میکنیم ولی نمیدونم چرا وقتی پول زیادی بابتش پرداخت میکنیم بیشترتر می چسبه . با این حال خراب نشستم میگو سوخاری خوردم . محمد هم برا خودش پیتزا مکزیکی سفارش داد که خیلی تند و خوشمزه بود . وقتی یه تیکه شُ تست کردم حسابی سوختم . حتی نونش هم تند بود . یاسی هم که هات داگ با سس مخصوص و پنیر . برگشتیم خونه و لباسهای یاسیُ جمع کردم و بردمش خونه ی مامان نگهش داشتم تا امروز به اتفاق مامان اینا بره برای عروسی .
*** انقدر اوضاع حالم بهم ریخته ست که به گمونم امروز که رفتم بخش بچه هارو بجای نیم ساعت Rest دو ساعتی بفرستم پاویون تا باهاشون کمتر سر وکله بزنم . یا شاید بفرستمشون پی نخود سیاه ... امروز آخرین روز کارآموزی ِ این گروهه ! شایدم ازشون یه گزارش کار بخوام اینجوری حسابی سرگرم میشن و منم کمتر حرف میزنم . اصلا حال حرف زدن ندارم ... :(
اونوقت چی میشه که بجای هات داگ می نویسن هات داغ ؟؟؟ یعنی تب کردم :))))))
- پنجشنبه ۹۳/۰۷/۱۷