تنفر نوشت
خدایا به مردم این مملکت سخت نگیر ! نمیدونم شده گاهی حس کنین نسبت به زندگی یه نفر مسئولین یا نه ؟! یه مدته همش حس میکنم تو جواب سئوال احتمالی یاس که مطمئنا تا چند وقت دیگه از من یا باباش میپرسه چرا منو به دنیا آوردین باید چه جوابی بدم که حداقل برای اون قانع کننده باشه !!!
میترسم ! مادر که شده باشین میفهمین چقدر سخته ندونی عاقبت بچه ت چی میشه ؟! درسته که هیچ وقت نمیشه پیش بینی کرد ولی وقتی وحشت از اتفاقی باشه اونوقت ترس از پیش بینی های مختلف تموم فکر و ذهنت رو درگیر میکنه و یه جورایی تلخی زندگی خودشو اساسی نشون میده ... از آینده ی یاس و تموم بچه های دیگه می ترسم ... نمیدونم !!! می ترسم نسل سوخته ایها باز هم تکرار شن ... میگن تاریخ تکرارناپذیره ... پس چرا این روزها تکرار مکررات داریم ؟
نمیخواستم هیچوقت خارج از روزمرگیهام بنویسم ولی دهن آدم رو باز میکنن به زورررررررررر ... خدایا خودت رحم کن !
اینا دارن با پنبه سر میبرن !
این وبلاگ شخصیه و دنیای خصوصیه خودمه ! نظراتون محترم ! خواهشا به کسی اینجا توهین نشه ... اگه خوشتون نمیاد نخونین ! فکر کنم این بهترین راهه ... من همینم !!!
- جمعه ۸۹/۰۹/۲۶