جلسه ی مُعارفه
* امروز مدرسه ی جدید یاس جلسه ی معارفه اولیای مدرسه با دانش آموزان و والدین بود . تو این هوای گرم دو ساعت تو نمازخونه ای که به شدت گرم بود نشستیم و هر کی یه تکه کاغذ و دفترچه و امثالهم دستش بود تا خودشُ به نحوی خنک کنه . منم شناسنامه و دفترچه بیمه م همراهم بود که یکی قسمت محمد شد و شناسنامه برای من و یاس مشترکا" ! انقدر درگیر باد زدن به خودمون بودیم که برگه ی الصاق مُهر از شناسنامه م جدا شد :)))))))
تا اولیا لب به گلایه باز میکردن که فضای جلسه گرم ِ مدیر سریع السیر میگفت " اولیا کمک کنین کولر بخرید برای نمازخونه که انقدر عذاب نکشید " :))))
** از شنبه ی آینده کلاسهای [اجباری] پیش نیاز -ریاضی ، علوم ، عربی و زبان - شروع میشه و باقیمونده ی تعطیلات تابستون هم به این شکل هدفمند به پایان می رسه :) به امید رستگاری همه ی ما :هاها
بعد از جلسه هم یاس اذعان داشت که مامان جان از اونجا که من از هفته ی بعد دیگه خونه ی مادرجون نمیتونم برم لطفا امروز منُ ببرین که حداقل امشب اونجا باشم :دی و نتیجه اینکه یاس امشب مهمون مامانی ماست .
*** از اونجا که یاس امسال تو مدرسه ی شاهد ثبت نام شده و برای ورود و خروج به مدرسه چادر برای دانش آموزان الزامیه ؛ بخش اعظمی از بحث امروز در حول محور حجاب برتر بود . نمیدونم خانواده ها چرا انقدر اصرار به این داشتن که چادر اجباری نباشه ؟ من خودم از هر نوع اجباری متنفرم . مخصوصا در مورد چادر . به نظرم اگه کسی فقط بنا به اجبار چادر به سر بذاره اونم به شکل ناصحیح ، حرمت این پوشش اسلامی زیر سئوال میره . ولی خب مدرسه ای به اسم شاهد که وابسته به بنیاد ِ شهید ِ مسلما همچین اجباری ُ می طلبه و ما [اولیای دانش آموزان] وقتی این همه تلاش کردیم تا فرزندانمون در این مدارس که امتیازی هستن ثبت نام شن حالا باید بی چون و چرا تابع قانونش باشیم . خلاصه که امروز واسه خاطر خوندن بیانیه ی حجاب برتر کلی سر و صدا شده بود و اعتراض .... حالا این بین یاس میگه مامان من چادر ملی دوست ندارم واسه من چادر ساده بگیرین :دی یه همچین بچه ی آداپته ای دارم من P:
- دوشنبه ۹۳/۰۶/۰۳