اولین روز اورژانس
ولی امروز یه کارگر افغانیُ آورده بودن که دستش تو دستگاه گچگیری رفته بود و دو تا انگشتاش از بند سوم آمپوته شده بود و شست دستش هم کاملا قطع شده بود و فقط به ماهیچه و پوستش بند بود وای بنده خدا مثل یه بچه گریه میکرد و میگفت تو رو خدا نذارین اینم قطع شه ...
یه مورد مسمومیت با دیازپام هم داشتیم که خدارو شکر به موقع آورده بودنش و سریع شستشوی معده دادنش ...
یه مرد مسن هم احیای تنفسی شد خدارو شکر اون هم برگشت !
درسته که خوبه ما بتونیم تموم کیس های درمانیُ عملا ببینیم ولی آرزومه کسی راهش به بیمارستان کشیده نشه مخصوصا تو شهر خودم
پریروز تماس گرفتن که برم چالوس واسه تحویل بسته ی آموزشیم و امروز غروب قراره که بریم و برای امشب هم قراره بریم خونه ی جیگیلیه خاله ... وای امشب حسابی بوسمالیش میکنم ، البته با بودن یاس کمی غیره ممکنه ولی من میتوووووووووونم
- دوشنبه ۸۹/۰۹/۲۲