MeLoDiC

آیا انسانی ِ که تیتر کنم " انگشتان لئونل مسی را قطع کردند " ؟ :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی


 

* من تا به این لحظه فکر میکردم جیرجیرکهای اطراف خونه مون از طلوع خورشید تا وقت غروب یکسره میخونن و جیرجیر میکنن ! تا همین اندازه شم برام تعجب آور بود . ولی امشب و این لحظه وقتی باز به صدای شب دقت کردم شنیدم که جیرجیرکها همچنان میخونن ! با شدت کمتر و البته هم نوایی قورباغه ها .... :) 

همینجا یک اعترافی کنم ! من وقتی بچه بودم فکر میکردم این صداهای شبانه از ستاره هاست . در واقع ستاره های دنیای بچگی من شبها علاوه بر اینکه به من چشمک میزدن برای من سوسو هم میکردن :))) الآن که فکرشُ میکنم به اون افکار کودکانه و نابخردانه ی خودم می خندم :دی 

کاشف به عمل اومد که جیرجیرکها نمی خونن . بلکه از لرزش بالهاشون همچین صدایی ایجاد میکنن ! نمیدونستم و برام خیلی جالب بود . مرسی شادی جان :***

** افطاری که گذشت منزل ابجی بزرگه بودیم ! بعد این باباجون ِ ما نشسته بود و اخبار ورزشی نگاه میکرد و من و خواهرم به اتفاق مامانی هر کدوم تو آشپزخونه به کاری مشغول بودیم ! مثلا من در حال سرخ کردن آرد برای حلوا بودم . آبجی بزرگه هم در حال سرخ کردن کتلت ها ... مامان هم مشغول جمع و جور کردن دور و برمون :دی یه وقتی دیدیم باباجون میگه " انگشت مسی ُ قطع کردن " ! ما هر کدوم با ابزاری مثل کف گیر و قاشق به دست رو به تی وی ... با چشمانی فراااااااخ هاج و واج مونده بودیم که یعنی چی ؟! چرا ؟! چه کسی ...؟! خلاصه هر کدوم از ما کلی آه و افسوس و حیف و ... بابت بازی زیبای مسی و عذاب دردناکی که بالطبع در هنگام قطع کردن انگشتش کشیده .... حتی مامان کلی درد و بلای مسیُ به جون خودش گرفت و میگفت برای مسی حیف بود . 

مسلما" با حضور هر کدوم از غایبین جمع خونوادگیمون این خبر انتشار پیدا کرد و باز هم همدردی ما با مسی ... تا اینکه اومدم خونه و کلی تو نت سرچ کردم تا بلکه خبری از مسی و آمپوته شدن انگشتش ببینم که در نهایت با این خبر [کلیک کنید] مواجه شدم :) الآن بنده از کذب بودن این خبر ( که صد در صد گوشهای پدر بزرگوار ما بد و ناقص شنیده بود ) بسی خرسندم :دی و شایان ذکر است ؛ از آنجا که این وقت از شبانه روز اُفُق نایاب است ترجیحا" و استثنائا" در شَفَق محو میشوم :دی 

شایعات به همین راحتی زبان به زبان میگردد ... دقیقا" به همین راحتی ! :)))

سه تا اسمس فرستادم برای مامانی و دو تا خواهرام با این مضمون " سلام ، تو نت سرچ کردم از مسی فقط یه خبر شنیدم اونم اینکه تو آرژانتین آشوبگرا زدن دو تا انگشتای مجسمه ی مسی رو از بیخ کندن . مجسمه ی مسی . نه خود مسی :-)))) باباجون عجب جوی داده بودا " 

 


  • سه شنبه ۹۳/۰۴/۱۷
  • ** آوا **

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">