آهای حس نوشتن کجایی ....
* ما چند روزی هست که هی دلمان میخواهد بنویسیم ولی نوشتنمان نمی آید ! حتی با اولتیماتومی که دوستان داده اند باز هم نتوانستیم این حس گریز پا را رام خویش کنیم .... امشب به سیم آخر زدیم . گفتیم ما می نویسیم خواست بیاید و خواست نه ! اصلا به دَرَک :))))
این چند روز که از ماه مبارک می گذرد ( از شروعش البته ) کلا" روال زندگیمان 5 ساعت به عقب رفته . عملا بعد از صلاه (ت) صبح تازه بسم ال... میگیریم برای خواب ! البته تمام این ضمایر و افعال جمع در اول شخص مفرد که من باشم خلاصه می شود :))))
بعد از شش ساعت خواب مجدد به کار روز می پیوندیم . حالا مگر این ساعات میگذرد ؟؟؟ وای به روزی که بیکار هم باشیم . مگر چقدر می شود سبزی پاک کرد ، لوبیا سبز خرد کرد و پخت و کرفس را تکه تکه کرد و سرخ کرد و بسته بندی نمود و امثالهم ؟؟؟ نمی شود دیگر ! تازه هر روز که نمیشود هی این اعمال را تکرار کرد ! می شود ؟؟؟
گاهی هم سری به محل مادری بزنیم ! خب دو روز ِ تمام می شوند . یا مثلا کتاب بخوانیم ... باز هم وقت زیاد می آید ! به نظر من آدم باید یک مادر شاغل باشد . این خیلی بهتر است تا یک مادری که بوی سبزی سرخ کرده و پیاز داغ بدهد تازه احساس بی کفایتی هم بگذارید تنگ این بوهای خوش زنانه !
تازه از سر وقت زیاد هی فرت و فرت فیلم دانلود میکنیم و هنوز فرصت نکردیم که تماشا کنیم ! همه مانده اند در گنجه :)))) و باز از سر همین وقت زیاد زدیم ویندوز این بینوا را ترکاندیم . تازه شانس آوردیم . همین ترکانیدن ِ سیستم منجر شد که امروز دو بار برویم در مرکز شهر برای نصب ویندوز و این کلی وقتمان را پر کرد ! آی چسبید ....
مشخص است که حس نوشتن هنوز نیامده . نه ؟؟؟ در واقع ما داریم چرت می گوییم :))))
+ بهتر است تا زمان بازگشت این حس دست از نوشتن برداریم :)
- يكشنبه ۹۳/۰۴/۱۵