یکی بیاد تکلیف منُ مشخص کنه :)
* امروز قراره از این گروه هم امتحان بگیرم . دیروز همه شون یکصدا میگفتن " تو رو خدا امتحان نگیرین " ! کمی بعد گفتم قبول . امتحان نمیگیرم و بر اساس اون چیزی که تا بحال بودین بهتون نمره میدم . اینبار همه شون یکصدا " نه استاد ! امتحان بگیرید " :دی
ازشون فرآیند پرستاری نخواستم ولی گفتم تو امتحان یه کیس میدم بهتون با یه شرح حال مختصر . شما براش حداقل دو تشخیص پرستاری با دو سه تایی راهکار بنویسین . باز همه یکصدا گفتن " استاد فرآیندُ شفاهی بپرسین " گفتم باشه ! به هر دو نفرشون یه بیمار فرضی با شرح حال فرضی دادم گفتم دو نفری براش یک تشخیص درست و دو تا راهکار بر اساس اولویت بدین . از 5 گروه دو نفره هیچ کدومشون نتونستن یه تشخیص بگن . وقتی تند تند بهشون تشخیصهارو گوشزد کردم همه شون میگفت " ای وای این بود ... ای وای اون بود ... " در نهایت باز همه شون درخواست کردن که " فردا ( یعنی امروز ) فرآیندُ هم ازشون کتبی بگیرم " ! واقعا خودشون هم موندن چی میخوان :دی
از طرفی امروز بچه ها هم واحد اتاق عملُ امتحان دارن و هم اینکه میان ترمهاشون شروع شده . سئوالها آماده ست و پرینت هم گرفتم ... حالا من موندم امتحان بگیرم یا نه ! :دی
** با همراه مامانی تماس گرفتم میگم کجایین ؟؟؟ میگه هنوز یکی دو ساعتی مونده تا برسیم الموت ! از ساعت 5 صبح راه افتادن هنوز نرسیدن . میگم چرا انقدر طول کشیده ؟ مامان میگه تو راه موندیم تا صبحونه بخوریم تا کمی استراحت کنیم ... از اونور صدای باباجون میاد که میگه " بی معرفت میومدی کمی تو رانندگی کمکم میکردی انقدر خسته نشم " و باز ادامه میده " لپتُ بیار ماچ کنم " همینجور ادامه میده که دیگه مامانی بای میده و منم قطع میکنم .... هاهاهاها
+ برای دایجون بابام ، الموت مراسم ختم گرفتن ! مامانی و باباجون به اتفاق رها و مانی ِ من ، امروز حرکت کردن تا به مراسم برسن ...
- پنجشنبه ۹۳/۰۲/۰۴