MeLoDiC

روز پرستار ... :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی

روز پرستار ...

شنبه, ۱۷ اسفند ۱۳۹۲، ۱۰:۳۱ ق.ظ


موسیقی سرزمینی است که روح من در آن حرکت میکند و آنجا همه چیز گلهای زیبا می دهد و هیچ علف هرزی در آن نمی روید ... ( بتهون ) 

* چــهارشنبه ای که گذشت موسسه ای که یاس برای یادگیری ویلون به اونجا میره براشون مراسم همنوازی گرفته بود . حدودا شش جلسه بچه ها برای تمرین رفته بودن . یعنی از قبل از بارش برف میرفتن تا روز یکشنبه ای که گذشت . گروه متشکل بود از ویلون ، گیتار ، تنبک و سنتور . قرار بود هر هنرجو برای خودش تا دو نفر همراه ببره که متاسفانه اون ساعت من باید میرفتم بیمارستان و آقا محمد هم آموزشگاه تدریس داشت :( دیگه مثل همه وقت مامانی زحمت شرکت در این برنامه رو کشید ... مامان با خرید چند شاخه گل و یه هدیه رفت و در این مراسم شرکت کرد و یاس هم کلی ذوق کرد .  ) بله ! یه همچین مادرجون پایه ای داره یاس ! به درخواست استاد یاس ، یاس به همراه استادش هم جدا از بقیه نواختن و حسابی ترکوندن :))) این عکس هم تصویری از تقدیر نامه ای هست که رئیس اموزشگاه بهشون داد . 

** یادتونه گفته بودم سه شنبه همکارای بیمارستان همه رفته بودن عیادت از همکارم ؟ و من شب باهاش تلفنی تماس گرفتم ؟! فرداش یعنی همون چهارشنبه ای که بالا در موردش نوشتم وقتی وارد بخش شدم دیدم باقی همکارا ناراحتن و چشماشون قرمز شده و پف کرده :( وقتی علتُ جویا شدم گفتن که همکارمون قراره تو بخش بستری شه . یه ساعت بعد از ورودم دیدم در حالیکه به شونه های همسرش تکیه زده و شوهرش دستشُ تو دست خودش گرفته آروم آروم قدم برمیداره ... خداییش اگه خبر نداشتم که قراره بستری شه نمیتونستم بشناسمش ....... ولی ظاهری که دوستان در موردش توضیح داده بودنو همینطور هدبند و ماسکی که زده بود برام کافی بود تا بشناسمش ... رفتم جلو ! خیلی دلم میخواست بغلش کنم و ببوسمش ولی از اونجا که در واقع ایزوله معکوس بوده این کارُ نکردم و به یه دست دادن ساده قناعت کردم . بعد هم رفتم تو اتاقش و کلی باهاش حرف زدم :(( اوضاع جسمیش بدتر از اون چیزی بود که فکر میکردم . خدایا خودت کمکش کن .......

*** پنجشنبه بیمارستان به مناسبت روز پرستار جشن گرفته بود . ولی از اونجا که تو مراسمشون هیچ نامی از همکارم که سالهای سال پرستار اون بیمارستان بوده و زحمت کشیده برده نشد تمام همکارای بخش ما به نشونه ی اعتراض وسط برنامه با چشمهای گریون از مراسم اومدن بیرون .... کی میدونه ارزش ادمی تا چه اندازه ست ؟؟؟ اصلا چرا آدم ها تا وقتی سالم و سلامتن نباید قدر همُ بدونن و وقتی گرفتار میشن تازه از سر دلسوزی و گاها ترحم به چه کنم چه کنم می افتیم ؟؟؟ خیلی مواقع بوده که افرادیُ دیدم که در زنده بودن عزیزانشون قدرشُ نمیدونستن و بعد از رفتنشون تااااااازه یادشون اومده که اون شخص براشون عزیز بوده . حالا که نیست ، دیگه چه ارزشی داره که دم از با ارزش بودن اون فرد بزنی ؟؟؟ خودشُ رنجوندی . دلشُ خیلی وقتها شکوندی . کاری کردی که خیلی وقتها حس کنه باهات غریبه ست ... حالا که نیست واقعا چه ارزشی داره که خودتُ برای نبودنش بسوزونی ؟!  چه ارزشی داره .... حالا این همکار ما . فعلا که هنوز هست چرا نباید بیادش باشن ؟؟؟ اونم تو روزی که متعلق به خودش  ِ ! روز پرستار .... در زمانی که هنوز هست ... دلم نمیاد حتی بنویسم ، ولی واقعا اگه روزی نباشه  بخوان پلاکارد تسلیت بزنن به محوطه ی بیمارستان اون نوشته چه ارزشی میتونه داشته باشه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟

+ از همه ی دوستانی که روز پرستارُ بهم تبریک گفتن کمال تشکرُ دارم . مخصوصا از آقا یزدان عزیز ، لاله ی نازنین ، ساناز مهربونم و گل نازم .... و در مجموع از همه ی دوستان . 

+ من تاریخ روز پرستار امسالُ اصلا دوست نداشتم... ولی با این وجود خدارو شاکرم که باز بهم فرصت داد که در بالین بیماران حاضر باشم :) هر کس رسالتی داره و من واقعا خوشحالم که رسالتم این هست که چیزهایی که طی زمان تحصیل و همینطور تجربیات کاری خودم کسب کردم رو به دیگر عزیزانی که وارد این عرصه کبریایی شدن آموزش بدم . به امید اون روز که تمامی پرستاران ایران زمین با همه ی وجودشون برای درمان بیماران تلاش کنن .... 

+ با تاخیر من هم روز پرستارُ به تمامی پرستاران زحمتکش تبریک میگم . 



  • شنبه ۹۲/۱۲/۱۷
  • ** آوا **

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">