شاید کم کم به روال عادی برگردم :)))))
* امروز غروب موفق شدم خلاااااصه نت ُ راه بندازم :) این یعنی " آوا حاضر " :))))
منزل جدیدمونُ دوست دارم . درسته به سمت خیابون اصلی دید نداره ولی چشم انداز زیبایی داره . حالا بعدا سر فرصت عکس میگیرمُ براتون میذارم .
امروز بعد از ظهر انباری خونه ی اسبقمونُ خالی کردیم و دیگه کلا از اونجا دل کندیم . حقیقتشُ بگم !!! وقتی داشتم از همسایه مون خداحافظی میکردم ( با اینکه آقا بودن ) کاملا بغض آلود بودم . حتی پدرخانم کسی که خونه مونُ خرید هم بود . اون بنده خدا هم یه جورایی پکر بود . حالا نمیدونم اون چرا ناراحت بود :دی ! تازه دعوتمون کرد و گفت باید حتما حتما یک شام میزبانتون باشیم :)))) ! اینارو گفتم که بگم به طور کل از اونجا اومدیم . حالا اگه باز مسیرمون به اونجا خورد از اون ساختمون و واحد به عنوان خاطرات 11 ساله صحبت میکنیم :)
** اوضاع کار هم عالی . واقعا خیلی بیشتر از تصورم تونستم از پسِش بر بیام . حالا بعدا بیشتر در موردش می نویسم . متاسفانه این مدت انقدر بشور و بساب داشتم که گند زدم به دستهام :( امروز مامان کلی سفارشم کرد که یه مدت کار شستشو نکنم تا دستهام بهتر شن ولی این سوزش و درد واقعا اذیتم میکنه ، بماند که دستهام به کل از ریخت و قیافه افتاد :(
- شنبه ۹۲/۱۲/۱۰