MeLoDiC

گر باران ببارد بر تن خشکم ... :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی

گر باران ببارد بر تن خشکم ...

شنبه, ۲۶ بهمن ۱۳۹۲، ۰۲:۴۷ ب.ظ
* اگه از من بپرسن بدترین خاطراتت مربوط به چه دورانی ِ ؟! میگم سفر یک ماه ی اجباری در تابستان 1389به شهرهای ساری و بابل ... 

اگه بپرسن تلخ ترین خاطرات اون جا مربوط به چیه ؟ بی شک میگم بیمارستان کودکان امیرکلای بابل (بخش بیماریهای خاص ) 

اگه بپرسن پر دردترین خاطراتت ؟! بی شک میگم بیمارستان زارع - ساری ... 


  • شنبه ۹۲/۱۱/۲۶
  • ** آوا **

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">