MeLoDiC

تشکر ... :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی

تشکر ...

چهارشنبه, ۲۳ بهمن ۱۳۹۲، ۱۱:۴۳ ب.ظ


* این چند روز که درگیر برف و عواقب بارش برف بودیم از هر چیزی گفتیم و شنیدیم و گلایه هایی که بوده به زبون جاری کردیم و گاها هم تو دلمون تلنبار کردیم و شاید لب باز نکردیم ! ولی چیزی که جرقه ی بیانش اولین روز بعد از عبور نصفه و نیمه از این بحران تو ذهنم زده شد تقدیر از شرکت گاز و مسئولین ذیربطش بود ! با اینکه میدونم هیچ زمانی نگاهشون به وبلاگ من نمیفته ولی به همون اندازه که کم کاریهایی که بوده گلایه داشتم خودمُ موظف میدونم که از تک تک عزیزانی که برای گازرسانی به مردم شهر و دیارم در این روزهای سخت تلاش کردند تقدیر و تشکر کنم . واقعا دستشون درد نکنه . 

خلاصه امشب جناب میلانی باعث شدن که استارت این پست و اون چیزی که تو ذهنم بوده زده شه ! دو روز قبل بود که آقا محمد اومد خونه و گفت: " آقای میلانی تو شهرمون بود و دستی هم براش تکون دادم که ایشون هم لبخند به لب جوابمُ با تکون دست دادن " ! من تا بحال با ایشون برخوردی نداشتم ولی از گزارشاتی که از افراد مختلف میگیره و صحبتاشون و صمیمیتی که تو حرفاشون هست به نظر میرسه آدم بسیار خوشرویی باشن . و این چهره ی همیشه خندان اکثرا منُ میخکوب برنامه هاش میکنه . 

امشب شبکه ی یک خودمون برنامه ی آقای میلانی ُ که سفر به شهر ما داشتنُ پخش کرد ! برنامه ش جالب بود ... یه سری از حرفاش برای منم جالب بود . با اینکه حتی خودمون تو مرکز این گرفتاریها بودیم ولی شنیدن شرایطمون از زبان دیگری که در واقع خارج از این گود بوده برام واقعا جالب بود . اینکه ایشون میگفت " وقتی می شنوید که میگن یک متر و نیم و یا یک مترو هفتاد هشتاد سانت برف باریده بوده اصلا اغرق نکردن واقعا بوده و من اینُ بعد از 5 روز از پایان بارش برف وقتی وارد شهرشون شدم دیدم " ! یا اینکه از زبون یک شخصی تعریف میکرد که " مجبور بودم برای حضور در شرکت گاز با پای پیاده تو برف و بوران خودمُ برسونم و وقتی به خودم میام میبینم جلوی تابلوی CNG هستم و دو کیلومتر از محل کار خودم دورتر رفتم و اصلا متوجه نشدم ... " ( از بس همه جا پوشیده از برف بود نتونست محل کار خودشُ تشخیص بده ) 

خوندن و شنیدن این چیزا شاید برای شما ارزشی نداشته باشه ولی برای من چرا ! میدونم حداقل یک نفر بوده که وضعیت مردم مارو دست کمی اونجور که بوده برای دیگرون تعریف کنه . یا اینکه با جرات تمام بگه 80 -90 درصد خونه های قدیمی بالای 40 سال خراب شدن . و در نهایت با رئیس شرکت گاز شهرمون صحبت کرد و وقتی ایشون حضورا به محلی که کارگراش مشغول فعالیت بودن رفتن و اونجا بود که من واقعا تونستم بفهمم این ایام با گذشت و تلاش بی وقفه ی چه افرادی بوده که بخاری منازلمون سرد و خاموش نشده بود . واقعا دستشون درد نکنه . زبونم قاصره از بیان این همه تلاش بی وقفه ! تلاشی که تو دنیایی که تکنولوژی ثانیه ای پیشرفت میکنه ، یدی به کار بردن تا مردم در این بی آبی و بی برقی دچار بی گازی نشن ( اگه میگم یدی برای این بوده که با بحران پیش اومده مجبور به این شدن که خودشون دستی این کارُ انجام بدن نه اینکه از عقب موندگی بوده باشه ) . همین برنامه باعث شد دوباره بیاد بیارم که من هنوز به شخصه میون این هم تاریکی و رنگهای خاکستری جملاتم و گلایه ها از مامورین و کارگران شرکت نفت شهر خودمون تشکر نکردم ... 

+ جا داره همینجا از دوستان عزیزی که برای افزایش فشار گاز منطقه ی ما صرفه جویی کردن هم تشکر کنم . دوست عزیز واقعا ممنونم .  


  • چهارشنبه ۹۲/۱۱/۲۳
  • ** آوا **

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">