MeLoDiC

مشغله هام ... :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی

مشغله هام ...

چهارشنبه, ۲ بهمن ۱۳۹۲، ۱۱:۵۳ ق.ظ



* این مدت اکثرا کُد نظر دهی به این شکل برام نمایش داده میشه و بنده به میل خودم  اعداد 5 رقمی حدس میزنم که تا بحال چند باری درست از آب در اومده :) ! این یه نمونه ش . کدُ وارد کردم و ثبت نظر هم کلیک شد و نظر ثبت شد و الان در دست تائیده . حالا اینکه وبلاگ کی بوده چه فرقی میکنه ؟ مهم این ِ که چشم بسته غیب میگم :دی 

** پنجُم بهمن ماه برای من روز مهمیه ولی انگار هیچ اتفاقی قرار نیست بیفته ... انقدر که بی خیالم :( 

*** با توجه به اینکه این مدت دنبال خونه بودیم و هیچ خونه ی دلخواهی پیدا نکردیم که با پولی که ما داریم به دلمون بشینه برای همین قرار بر این شد که زمین بخریم و انشالله خودمون مشغول به ساخت بشیم . سخته ! تمام افرادی که تجربه ی خونه سازی داشتن میگن اینکارُ نکنین ولی واقعیت این ِ که هر خونه ای که رفتیم معایبی داشته که نمیشد نادیده گرفت و ضمنا اصلا مشخص نبود که بنای خونه رو با چه استقامتی ساختن . مخصوصا وقتی که خونه ایُ دیدیم که از قوطی 7*7 که در واقع یه ستون آهنی تو خالی هست و برای ساخت ستونهای دروازه ازش استفاده میشه اومدن ستون خونه زدن و دیوارکشی کردن و روش هم کلاف زدن دیگه بکل منصرف شدیم از خرید خونه های ساخته شده ای که باب میلمون نبود . لطفا دعا کنید تا یه زمین خوب گیرمون بیاد :) اگه زمین گیر بیاد تازه باید بریم دنبال خونه ی استیجاری تا یه مدتی طعم مستاجر بودنُ هم بچشیم ! :) بله ! یه همچین دغدغه هایی دارم این روزا ! 

تازه از همه ی اینا فاکتور بگیرم این مدت .... شبیُ گذروندیم که محمد درد کمر شدید داشت که در نهایت فهمیدیم سنگ کلیه ست و با تزریق متادون دردشُ تا حدی تسکین دادیم که بتونه سنگُ دفع کنه که شکر خدا موفق هم شد . هر چند خیلی عذاب کشید ... بعد هم سونوگرافی انجام دادیم که مشخص شه هنوز سنگ داره یا نه که جواب سونوگرافی التهاب ناشی از خراش عبور سنگُ گزارش داد و شکر خدا جسم دیگه ای دیده نشد . 

یه شبم که یاس خانوم تب دار بود و نرفت مدرسه و از همون روز خانم معلمشون بابت دیسک کمر یک ماه استعلاجی گرفت و مدرسه نمیاد . یاس هم یه خط در میون میره مدرسه . فعلا معلم ندارن ! گاهی معاونشون میره کلاسشون و دیروز هم یه ساعتی محمد رفته و بهشون ریاضی درس داده . ولی خب نمیتونه هم به کلاس خودش برسه و هم به کلاس دخترا ! گاهی هم مثل امروز یاس می مونه خونه و مُخ منُ میخوره :دی ! تا ببینیم کی از طرف اداره بهشون یه معلم یک ماهه میدن . امیدوارم که معلم خودشون هر چه زودتر سلامت خودشُ بدست بیاره و برگرده سر کلاس . بقول یاس " یه امسالم که معلممون خوب بود مریض شد :( " ! انشالله هر چه زودتر خوب شن . 


  • چهارشنبه ۹۲/۱۱/۰۲
  • ** آوا **

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">