این روزها ...
* چند روزی میشه که تعدادی کتاب ریختم دورُ برم و در تلاشم که دونسته هامُ مجدد به روز کنم و از حالت بایگانی و خاک خوردگی در بیارم . وسط مطالعه به هر مبحثی که میرسم به نت هم سرکشی میکنم تا ببینم اخرین مباحث به روز شده در رابطه با اون موضوع چی هست . شکر خدا زیاد دور نیستم . تکنولوژی کار آدمهارو خیلی راحت کرده ها . نه ؟
یادمه تو دانشگاه موضوع یک سمینار " بیماری میاستنی گراویس " بود و من به اتفاق یکی از دوستان باید تحقیقات لازمُ انجام میدادیم . برای اون موضوع من 18 منبع رو مطالعه کرده بودم که 6 منبع زبان اصلی بود ( زبان انگلیسی ) ! نمره ی کاملُ از اون کنفرانس گرفتیم . ارائه بی نقص بود . تمام سئوالات دانشجوها و استادُ با موفقیت پاسخ دادیم . هنوز وقتی یاد اون روز می افتم لذت میبرم . البته نمره ی کاملُ هم گرفتیم :)))
چند روز قبل مسئولی بهم گفت هر چند تا مقاله داری بیار ولی متاسفانه اون زمان کسی راهنماییم نکرده بود که این همه تحقیق انجام میدیم میتونیم به اسم خودمون ثبت کنیم و چیزی بنام خودم ثبت نشده . حیف ...
**چند روزی هست که وقتی صبحها چشمامُ باز میکنم بلند سلام میکنم ... اونروز ازش سئوالی پرسیدم و در جوابم گفت " صهبا " ! صهبا پیش بینی بی برو برگرد درستی بود . هفته ی بعد ازش جواب یک سئوال محرمانه رو پرسیدم . باز هم جواب داد . بی برو برگرد درست بود . الان که فکر میکنم می بینم دوسش دارم .
*** شُکر خدا خالجونم منتقل شده به بخش و به امید خدا به زودی مرخص میشه :)
+ دیشب دو تا فیلم خریدم . سعادت آباد و هیس دخترها فریاد نمی زنند ! دومی خیلی منُ به فکر فرو برد ...
+ تماس گرفتم به بخش و همکار سابق فرمودند که خاله ی بنده امروز مرخص هستن و بنده بسی خرسندم :)
- دوشنبه ۹۲/۱۰/۰۹