قالی بافی ...
* رفتم و برگشتم ... رهاورد سفر دو روزه ، ویروس سرماخوردگی بود . البته احتمالا در راه رفتن وقتی از درز و شکافهای ماشین سرما به پهلوهام میخورد و من تمام وقت در تلاش بودم علاوه بر اینکه یاسیُ تو بغلم بگیرم که آروم بخوابه با دسته راستم سعی میکردم تا حد امکان شکافهای موجودُ مسدود کنم تا کمتر در معرض سوز و سرما و باد قرار بگیرم ولی از شواهد اینطور بر میاد که بنده در این مهم شکست خوردم . خلاصه بعد از دوران نقاهت بسیار بسیار کوتاه مدت از درد و بلایای قبلی باز دوباره من ویروس سرماخوردگیُ با آغوش باز پذیرفتم و با من همزیستی مسالمت آمیز برقرار کرده :((( دیگه بیخیال علائم بیماری و حال خرابم ... همه چی باز داره تکرار میشه با شدتی بیشتر ...
بعد از چندین ســـــــــــال ( بیشتر از یک دهه ) بنده در منزل رها باز دست به تار و پود قالی کشیدم و نقش قالی زدم ... گره پشت گره ! ولی به جهت درد مفاصل دست که نتیجه ی همین قالی بافی من بوده از زدن پود کلفت و پود نازک اجبارا معاف بودم ! ولی تا دلم خواست گره زدم . نقش زدم . نوازش کردم . لذت بردم .
قالی بافی به نظر من یک جور درس ِ ! اول از همه درس صبر و همت ! اینکه دونه دونه گره بزنی و گاهی به این فکر کنی که چند گره باید بسته شه تا یک رج کامل شه و چند رج باید نقش ببنده تا یک قالی از دار بریده شه ... ( نتیجه ی عمل ) !
درس اینکه فکر و اندیشه کنی و بعد نقش بزنی ! که اگه خطا کنی تا زمان محدودی وقت برای جبران داری ! اگر این زمانُ به نادونی سپری کنی و جلو جلوتر بری جایی متوجه میشی که راه برگشت نداری ! تار و پود طوری در هم گره خوردن که راهی برای برگشت و رفع خطا وجود نداره جز اینکه بشینی حاصل زحماتتُ دونه دونه و رج به رج باز کنی . که اونم واقعا گاهی انقدر سخت میشه که حاضری قالیُ ببافی با طرحی ایراد دار ، ولی برنگردی به چند رج قبل تر ...
درس نظم و دقت ! و اون بین یاد این شعر هم میفتی ... " خشت اول چون نهاد معمار کج / تا ثریا میرود دیوار کج "
بله ! قالی بافی سراسر تجربه و درس ِ ! کافیه از سر عادت نبافی . کافیه موقع بافتن دقت کنی که وقتتُ برای چه چیزی صرف میکنی . اونوقت می بینی که نکات ظریفیُ در خودش پنهون کرده که تو می تونی یکی یکی این نکاتُ کشف کنی و از اکتشافات خودت لذت ببری ...
بنده بعد از چیزی بیش از یک دهه دوباره این تجربیاتُ مرور کردم ...
- جمعه ۹۲/۰۹/۲۹