بی عنوانم ...
چهارشنبه, ۶ آذر ۱۳۹۲، ۱۲:۴۵ ب.ظ
* خوب نیستم . یعنی خوب بودم ، وقتی صبح چشامُ باز کردم . خیلی خوب بودم وقتی به اتفاق شوهرخواهرم و پسرخاله م راهی بیمارستان شدم ... خیلی خوب بودم . ولی نمیدونم چی شد که با خوندن یه نامه این همه بغض هجوم آورد به حلقم ... چی شد که انقدر بد شدم ... چه اتفاقی افتاد که اینهمه چشام خیس شد ... خوب نیستم ... اصلا خوب نیستم ...
ناقص
- چهارشنبه ۹۲/۰۹/۰۶