محمد جان تولدت مبارک عزیزم
جیغ ، سوووووووووووت ، هورااااااااااااااااااااااا
امروز خونه دایجون اینا بودیم و برای عصر هم جای همتون خالی شیرینی تر خوردیم
حباب جان جای تو هم واقعا خالی بود ، راستش گفتیم بهت بگیم بیای ولی خب اول اینکه
من خودم خیره سرم اونجا مهمون بودم و بعد اینکه گفتم داری واسه ارشد خر میزنی بهتره
مزاحمت نشیم
انقدر شیرینی خوردیم که داشتیم می ترکیدیم ...
برای بچه های گروه هم یه مبلغی ناقابل دادم تا برا خودشون شیرینی بخرن و البته به این شرط که برای منم فردا بیارن
چیکار کنیم دیگه ... تولده همسریه خوبمه و نمی شه خسیس بازی در آورد که !!!
خطاب به همسر خوبم
در یکی از زیباترین روزهای پاییزی ، خدا تو رو به خونواده ت هدیه کرد و تا دلاشون شاد شه و
بعده بیست و چهار سال اینجور خواست که از اون سال به بعد منم تو شادی روز تولدت
باهاشون شریک باشم ...
و حالا در کنارت بهترین لحظات زندگیمو تجربه میکنم . خیلی دوست دارم و هر روز بارها و بارها
از اینکه قسمت من بودی خدارو شکر میکنم و هر روز هم این احساسم بیشتر و بیشتر میشه ...
امیدوارم خدا سایه ی تو رو بالای سر من و یاس حفظ کنه و هیچ غمی به دلت راه نده
خوشبختیمُ مدیون خوبیها و گذشت تو هستم و تا عمر دارم دیووووونتم ...
خدایا تو رو هم بابت این نعمت خوبی که بهم دادی سپاسگزارمممممم
محمدجان تولدت مبارک باشه
این گلهای قشنگ هم تقدیم به خودت که از هر گلی گل تری
امروز خواستم برات کادوی تولد بخرم که خودت کارُ خراب کردی ولی یه کادو طلبت
هر چند خودم گلمااااااااااااااااااااا ولی خب یه کادو هم میگیرم برات
پی نوشت : اگر خونواده از اینجا رد میشه من تقصیر ندارم دیگه ... نمیخواست رد شه
- دوشنبه ۸۹/۰۹/۰۱