گودبای پارتی کاری :)
آلبالوهایی که از الموت بهمون رسیده بودُ یادتونه ؟ مقداریش که فریزری شده بود ...
این عکس در راستای مردم آزاری گرفته شده .
خداییش آلبالوی یخی هم تو این هوای سرد وقتی کنار بخاری نشستی خیلی خیلی می چسبه هااااااااااا :)
+ اون ماجرایی که تو پست قبلی گفتم که به لطف خدا بخیر گذشته هم مربوط میشد به راننده ای که در تقاطع فرعی به اصلی بدون اینکه ترمز کنه ناگهان وارد لاین اصلی شد و مسیر مارو برید . توی اون بارون آنچنان ترمزی گرفتم که حس میکردم از تایر ماشین چیزی باقی نمونده باشه .... اونروز خدا نه تنها به ما رحم کرد بلکه به سرنشینان اون ماشین با راننده ی بی فکر و ماشین کناری ما هم رحم کرد . فاصله ی کمی که بینمون بود به شکل معجزه آسایی تونست از برخورد مستقیم ما جلوگیری کنه ... یاس هنوزم میگه " مامان چی شد که بهم برخورد نکردیم ؟"
+ رهای عزیزم به همراه گل پسرش و همسرش و فندق در منزل پدرجان به سر میبرن . امروز بعد از کلاس زبان یاس به اتفاق رها ، مانی و مامانی گلم رفته بودیم محل . هم فاتحه خونی و هم دیدار سرپایی از اقوام :)
+ تو لینکدونی وبلاگم یه لینک جدید اضافه شده . به اسم " عیدِ شبِ وَچه " که نویسنده ش دایی جون خودمه ! اینم گفتم تا اون دست از دوستان شمالی و غیر شمالی که دوست دارن خاطرات و نوشته های یک شمالی اصیلُ بخونن میتونن به وبلاگ داییم هم سر بزنن . در توضیح برای دوستانی که شاید این عنوان براشون کمی غریب باشه باید بگم داییم متولد شب عیده ! و این عنوان هم اشاره داره به شب تولدش که شب عید بوده . در واقع معادل فارسیش میشه این ... پسر بچه ی متولد شب عید :)
- پنجشنبه ۹۲/۰۸/۳۰