چرا چشم ؟ چرا روده ؟
* دیروز عصری رفتم خونه ی حباب . یسنا هم بود . خواهر حباب هم بود . همسر حباب هم بود . فعل " بود " کاربرد دیگری هم دارد آیا ؟؟؟ :دی
هنوز جهازشُ کامل به خونه ش نبرده . از بس این اوستا بناها بد قولی کردن :(
غروبی خیلی ریلکس برگشتم خونه . نم نم بارون بود و هوای دل ما که شدیدا هورمونی شده بود . سرعت ماشین هم نذاشتم از 70 بالاتر بره . گفتم به جهنم . امشب هر کی دلش میخواد میذارم ازم سبقت بگیره . من خیلی ریلکس مسیرُ اومدم و به این نتیجه رسیدم که وقتایی که هورمونی میشم دوست دارم بسیار بسیار آروم رانندگی کنم :) اینم یه نتیجه ی عالی ...
بمحض ورودم به خونه یاسی یه خبر بهم داد . اونم اینکه یکی از مشتری ها که حدودا دو هفته قبل شایدم بیشتر اومده خونه مونُ دیده ظاهرا پسندیده و از بنگاه تماس گرفتن واسه مذاکره ی قیمت خونه . حالا این قیمتی که اینا دادن کمی همسرُ نگران کرده . بهش گفتم زیاد عجله نکن بازم از همون مشاوره املاکی پرس و جو کن ببین اونچیزی که مد نظرمون هست میتونه برامون پیدا کنه یا نه ! اونا که به زور نمیتونن اینجارو بخرن . راضی نبودی میگیم " اصلا ما خونه رو نمی فروشیم " حالا این بین یاد هوای پاییزی شمال افتادم که اگه پاییزش 90 روزه 80 روزش بارندگیه . و شدیدا غصه م شده که اگه بنا به اسباب کشی باشه "چه شود " !!! از طرفی طرحم دو روز دیگه تموم میشد ولی میخوان تا آخره آبان همچنان براشون کار کنم . اگه قرار به گشتن برای خونه باشه باز هم "چه شود " ؟!
ناقص
- دوشنبه ۹۲/۰۸/۰۶