MeLoDiC

عروسی حباب ... :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی

عروسی حباب ...

شنبه, ۴ آبان ۱۳۹۲، ۱۰:۱۹ ق.ظ


* پنجشنبه 2 آبان ماه :

 صبح زود به اتفاق رها و مانی راهی خونه ی دایجون شدیم واسه مراسم سورتان برون :) ! سورتان میدونین چیه ؟ هدایایی که خونواده های نزدیک بعنوان شادباش به عروس و داماد میدن . یه چیزی تو مایه های کمک خرج زندگی ... مثل روغن . برنج . ابلیمو . کله قند . حتی سیب زمینی و پیاز ..... تاااااااااااا دستمال کاغذی حتی :دی 

از خونه ی یکی از داییام همگی به اتفاق حرکت کردن . به همراه کل و جیغ و دست و ... هر چیزی که شادیمونُ باهاش بتونیم نشون بدیم ... 

مامان خانوم هم برامون یه سوپرایز داشت که واقعا همه مون از این کارش شاد شدیم . کلا این مامانی من پایه ی تمام سوپرایزهاست :دی 

بعد مراسم سورتان برون محمد همونجا موند و ما به اتفاق برگشتیم خونه و تندی ناهار خوردیم و تازه کار رها شروع شد . اول یاس . بعد ابجی بزرگه  . در نهایت اینجانب رفتیم زیر دست رها تا یکی یکی هنرهاشُ رومون نشون بده. الحق دستش درد نکنه . یاسی من عین فرشته ها شده بود. با اون ترکیب موهاش و لباس :))) 

حالا تموم بعد از ظهر بارون شلاقی می بارید و کمی بهمون استرس وارد کرده بود . دیگه تا کارمون تموم شد هی مامان زنگ زد که کجایین و هی محمد تماس گرفت ... دیگه از هر سه تا تماس یکیُ به دلخواه جواب میدادیم :دی نمیذاشتن کارمونُ تموم کنیم . البته نگران رفتنمون بودن . اخه تو همچین بارونی خداییش رانندگی خیلی سخته ... 

ساعت 18:30 بود که دیگه راه افتادیم . کوچه و حیاطمون دقیقا شبیه دریاچه شده بود و برف پاککن جوابگوی اون حجم بارون نبود ولی با سرعت 60-70 نم نم رفتیم و وقتی رسیدیم مورد تشویق اکثر آقایون قرار گرفتم :دی ! مخصوصا یحیی دایجون ... کلی کیف کرد ... خلاصه رسیدیم به مجلس و ادامه ی عروسی مثل باقی عروسی ها . آقایون و خانومها جدا بودن هر چند اخراش دیگه قاطی شده بودن ولی باز خیلی خوب بود و خانومها راحت بودن ... 

بعد از شام دیگه محمد گفت می رسونمتون و خودم برمیگردم فردا میام دنبالتون . باز به اتفاق رها و مانی برگشتیم خونه و بعد از دوش سرپایی خوابیدیم ... 


** جمعه 3 آبان ماه : 

قرار بود صبح زود بیدار شیم ولی با تماس ابجی بزرگه ساعت 09:50 از خواب پریدیم :دی نفهمیدیم چطور آماده شدیم :دی خیلی سریع اماده شدیم و محمد هم اومد خونه و دوش گرفت و لباس عوض کرد و راهی شدیم . 

ساعت نزدیکای 12:00 حبابُ از آرایشگاه اوردن خونه و مراسم خداحافظی ................................. 

همه به هر شکلی بود بغض هاشونُ نگه داشتن که اگه سرباز میکرد دیگه صدای ناله بود که همه جارو پر میکرد ... جای خالی داییم با هیچ چیزی پر نشد ... نبودش مثل نیزه ای بی نهایت تیز قلب آدمُ زخم میزد ... خیلی سخت بود . خیلی خیلی سخت بود . وقتی میدونستم و حباب از قبل از لحظه های تلخ خداحافظی که آرزوش بود باباش کنارش باشه و نبود برام حرف زده بود و چقدر درد داشت این لحظات ................... 

دایجونم دست عروس و دوماد خوشبختمونُ به دست همه داد و اونارو در سایه ی قران روونه ی خونه ی بخت کرد ... 

مسیر خونه ی مسیب دایجونم تا خونه ی دوماد خیلی کمه . یعنی از یه کوچه در میای و وارد کوچه ی روبه رویی میشی میرسی به خونه دوماد . چیزی حدود 300-200 متر شاید ... شایدم کمتر . و این فاصله عروس و دومادُ پیاده روونه کردن و ... و تمام قدمها بدون حضور دایجونم به سختی طی شد ... 

مراسم عروسی به خوبی برگزار شد ... 

مراسم نار زدن دوماد ... ترانه ی مخصوص نار زدن که با صدای اطرافیان بلند خونده میشد ... 

قربونی کردن ... 

خلاصه همه و همه به خوبی برگزار شد و عروس نازمونُ سپردیم به دست داماد و خونواده ش ... الهی که خوشبخت شن ................


  • شنبه ۹۲/۰۸/۰۴
  • ** آوا **

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">