پاییز مقدمت گلباران ...
* پاییز سال قبل تجربه ای برای پاییز امسالم شد ! هر چقدر سال گذشته یادم نبود که برای اول مهر درخواست شیفتمُ طوری بدم که موقع خروج یاسی از خونه ، حضور داشته باشم امسال یادم بود . برای همین هم برای دیروز درخواست آف دادم و هم برای امروز :) و نتیجه ش این شد که بنده امروز یاسیُ از زیر قرآن گذروندم تا دخترکمُ فقط و فقط در پناه خود خدا روونه کنم :) یاس هم شدیدا خوشحال بود . فکر میکردم یادش نباشه ولی دیروز وقتی فهمید که امروز هم آفم کلی ذوق کرد و گفت آخ جون مامانی وقتی میرم خونه ای . پارسال که نبودی :دی !
خرید لوازم یاس موکول شده بود به آخرین روز شهریور و دیشب دیگه رفتیم هر چی نیاز داشت خریدیم . این مدت بقدری برنامه ی کاریم بد بود که اصلا فرصت نمیشد اقدام به خرید کنیم ولی خلاصه دیروز این فرصت فراهم شد . لوازم تحریر به شدت گرون ! الباقی که بماند ... خدا خودش به مردم این دیار رحم کنه :(
** دیروز به فروشنده میگم جلد جادویی هم میخوام . همچین بهم نگاه میندازه که من به خودم حتی شک کردم . با کلام مردونه ای که به شدت مردونه تر شده چشماشُ گرد میکنه و میگه " جلد جادوئی ؟ " یه لحظه گفتم شاید من اشتباه میکنم . میگم " از همون برجسب های بزرگ " که اینو بهم میده !
الان شما بگید ! اسم این چی میتونه باشه ؟؟؟؟؟؟؟ :هاها
*** تو این دوره و زمونه که 50 ریال هم دیگه ارزش نداره بد/هی ی/ک ری/ال/یُ کجای دلمون بذاریم :دی اگه این خبرُ پریشب از اخبار تی وی ایران خودمون ندیده بودم میگفتم باز حرف در آوردن :دی ادم اینجور مواقع باید حتی شده بره گنجینه و دفینه کشف کنه تا یه دونه یه ریالی پیدا کنه ببره بانک واریز کنه بحسابشون :دی نظر شما چیه ؟
+ جالبه که شاید حتی بیشتر از پیام تبریک فرا رسیدن عید نوروز، امروز اسمس تبریک فرا رسیدن پاییزُ داشتم :* از همه شما عزیزان ممنونم
بعدا نوشت آوا :
یاس ساعت 12:40 از مدرسه برگشت و بنده و باباش طی حرکات ژانگولری 9 عدد کتابُ جلد نمودیم . اونم دقیقا قبل از ناهار :دی
بله یه همچین پدر و مادر زبلی داره یاس :دی
- دوشنبه ۹۲/۰۷/۰۱