تولد 11 سالگی یاس !
* دیشب تولد یاسی در حاشیه ی رودخونه خیلی خیلی خوش گذشت و بیشتر از همه به خود یاس :) ! مخصوصا که نوه ی خاله جونمُ گفته بودیم بیاد تا یاس هم با یکی که همسن و سال خودش ِ خوش باشه و ظاهرا هر دوشون شاد بودن .
شب خوبی بود . در مجموع 15 نفر بودیم . هر چند سعی کردیم اطرافیانی که دور و برمون نشسته بودنُ هم در شادی خودمون سهیم کنیم و شیرین کامشون کردیم . حتی نگهبان پارکُ ...
دیشب یاسی کلی قدم زد . کلی دوید . کلی شعر خوند . حتی ترانه های دلخواهشُ با صدای بلند فریاد زد . از بودن کنار خاله هاش و دختر دایی و دخترخاله م ( که عمه های یاس محسوب میشن ) و مادرجونش و الباقی آقایون ( پدرجونش ، شوهر خاله هاش ، دایجونش ، و پسرخاله هاش ) شاد بود .
از هدایایی که ناغافل به دستش رسید ذوق زده شد . حتی از کبریتی که باباجون براش کادو پیچ کرده بود ... و مخصوصا از هدیه ی پستی خاله شادی :-*
به اتفاق مانی شمع کیکُ فوت کرد . از رقص چاقوی نشسته ی خاله رها کلی خندید و در نهایت به اتفاق مانی کیکُ برش داد .
جای همگیتون خالی ! خوش گذشت ...
+ عکسهای مربوطه سر فرصت در پستی جدا ثبت میشه :)
+ دخترداییم که همکارمه و پرستاره بخش اورژانسِ موفق شد که ارشد در رشته ی داخلی جراحی دانشگاه گیلان قبول شه و من بشخصه از این مهم بسی خرسندم :-*
** چند کلمه ای با شادی عزیزم : من شاید در فتوشاپ شاگرد تنبلی بودم ولی خنگ نبودم . متاسفانه برنامه ی فتوشاپم دچار مشکل شده و بین کار یهویی خودش کارُ تموم میکنه و ناقص میشه و من امروز با خفت و خواری تونستم این کیکُ از عکس اصلی جدا کنم و کلی خودمُ لعن و نفرین کردم که همت نکردم تا حداقل چیزی یاد بگیرم که امروز انقدر حرص نزنم :( و اینکه بابت هدیه ای که برای یاسی گرفتی واقعا ممنونم :-*
- پنجشنبه ۹۲/۰۶/۰۷