تولد چهارسالگی مانی ...
* بیست و سوم مرداد ماه چهار سالگی مانی تموم شد و وارد پنجمین سال زندگیش شد . دیشب مهمون رها و مانی بودیم ! عصر به اتفاق مامان و بابا راهی شدیم و کمی غروب تر آبجی بزرگه هم به اتفاق میلاد و باباش اومدن . داداشم طبق معمول در این جمع حضور نداشت . شب خوبی بود . جشن تولد نبود بلکه یه دور هم بودن کاملا خونوادگی ! همه چی عالی بود . کیک هم با طرح Scooby doo که به لطف مانی قسمت پوزه ش سهم من شد :دی
هدیه ی یاس به مانی اون اتوبوس قرمزی که تو حاشیه چپ مشخصه !
بعد از شام همگی با هم حرکت کردیم . فاصله ی خونه ی رها از شهر ما حدودا هفتاد کیلومتره ! 00:35 همگی با هم به سمت شهرمون حرکت کردیم ( سه تا ماشین ) . کل مسیر فقط از هم سبقت میگرفتیم . خیلی خوب بود . کلی خندیدم . ولی از بس ولوم پخش بالا بود سرسام گرفته بودم .
ساعت 01:45 رسیدیم مرکز شهر که دلتون نخواد رفتیم شیرموز - فالوده و ... از این چیزا خوردیم . حسابی هم شلوغ بود . انگار نه انگار دو ساعت بعد از نیمه شب باشه !!!
** شهریور ماه تولد یاس ِ و همگی اصرار دارن که تولدشُ بریم یه جای خاص بگیریم . منظورم از این جای خاص هتل یا رستوران و تالار نیست . هدف جایی زیر آسمون خداست . جایی که من یکی دیوونشم و اگه شماها با روحیات من آشنا باشین میتونین به راحتی حدس بزنین منظورم کجاست ... اگه شدنی شد عکسهای لحظات مربوطه رو باهاتون شریک میشم :) همه راضی هستن ولی محمد در حال حاضر رای مخالف داده ولی میدونم اونم در نهایت دلش نمیاد دل بقیه رو بشکونه .
*** امروز برگشتنی جایی برای خرید موندیم که یه ام وی ام اومد جلوی ماشینمون پارک کرد . من تا حالا به استایل این ماشین توجه نکرده بودم . همیشه در راه میدیدمش و برای اولین بار بود که پارک شده دیدم و خودمون هم چند دقیقه موندگار بودیم . البته از قدیم میگن گربه دستش به گوشت نمیرسه میگه پیف بو میده . یه همچین چیزی ... حالا نه اینکه خودمون پراید دارم ! واسه همین الان گیر دادم به این ام وی ام :دی ! البته قصد جسارت به افرادی که همچین اتومبیلی دارنُ ندارم ولی نظر شخصی خودمه در مورد طرح ظاهری ماشین . به قول محمد بالغ بر سی و چند میلیون بلکه بیشتر قیمتشه ولی خب دیگه نظرمه چه میشه کرد ....
خدایی وقتی از پشت بهش نگاه میکنی انگاری دو مدل مجزا ماشینُ روی هم سوار کردن و فشرده ش کردن . مثل این می مونه که یه اتاقک خالی دیگه روی اتاقک خود ماشین سوار کردن ... یاده اتوبوسهای دو طبقه ی تهران افتادم :دی اگه دروغ میگم بگو دروغه ! مخصوصا که پلاک هم نداشت .... خب خیلی غیرطبیعی به نظرم اومد ...
بدتر از همه اینکه یهویی یاد بوق تماس گوشی ِ واموندم افتادم که ایرانسل کوفتی واسه خاطر ام وی ام بی حیثیتمون کرد . لعنتی نبود حداقل مدل دیگه ای رو تبلیغ کنه :دی
البته این بخش اخر نوشته هام صرفا جهت مزاح بوده ... :)
- جمعه ۹۲/۰۵/۲۵