فقط معجزه ...
* موضوع برنامه ی امشب ماه عسل دقیقا خوده خود معجزه بود !
یه وقتایی تو زندگی هر کسی اتفاقاتی می افته که تو اون لحظات می مونی باید خدا رو باید شکر کنی یا کمی گلایه ، بابت اتفاق ! مثلا اون زن و مرد و بچه شون که موتور سوار بودن و درخت روشون سقوط کرد ! اینکه بگی چرا این اتفاق افتاد یا اینکه بگی شکر از اینکه بدتر از این رخ نداد ... نگید نه ! گاهی حواسمون نیست و شاید تو همون حواس پرتی هامون از خدا بپرسیم " چرا "! من خودمُ میگم . کاری به شما ندارم . خودم به شخصه خیلی وقتها از خدا می پرسم " چرا " . اونم وقتی که دچار مشکل میشم . هر زمانی که همه چیز بر وفق مرادِ عمرا نمیگم چرا ... ! ولی همون وقتایی که از سر گلایه میشم یه بازرپرس و هی میگم چرا ! واسه چی ! چرا من ! همون وقتها که خودش آرومم میکنه بعد میگم " خدایا شکرت که بدتر نشد " . که میتونست فاجعه باشه و نذاشتی ... همون وقتاست که اشک تو چشمام جمع میشه و میگم شکر ! شکر ! شکر ...
اینکه یه بچه ی چند ماهه از یه ساختمون چهار طبقه پرت شه ! اینکه یه مرد از یه ارتفاع 15 متری سقوط کنه و میله گرد از جلوی گردنش داخل شه و از پس سر بزنه بیرون ... اینکه نهایتا از همچین اتفاقاتی شکستی حاصل شه ... دستی بشکنه ! یا سر ! و کمر ! ... باید بگیم اینا تنها و تنها معجزه ی خدا بوده . باید بگیم اون افراد انقدر عزیز بودن که خدا یه بار دیگه اونو به عزیزانش بخشیده ...
خدایا شکرت !
+ بابت اینکه ممکنه بعدها وقتی این تیترُ خوندم یادم بره که از چه معجزاتی حرف زدم با جزئیات نوشتم ( تو بشنو و باور نکن ) ! یه سری از اتفاقات هیچ وقت از یاد نمیرن ! هیچ وقت ...
- يكشنبه ۹۲/۰۵/۱۳