دردهای مشترک ...
دلم لک زده
برای یک عاشقانه آرام
که سرم را بگذاری روی سینه ات
و بگذاری گله کنم
از همه کابوسهایی که
چشم "تو" را دور دیده اند ...
کپی شده از اینجا
* بعضی وبلاگها ...
یادمه خیلی قبل تر ها با نویسنده ی وبلاگ دغدغه های یه مرد سر موضوعی یه جورایی محترمانه تضاد فکری پیدا کردم ! و بعد خیلی محترمانه تر این مسئله حل شد :) همیشه با خودم فکر میکردم که یه مرد چه دغدغه ای میتونه داشته باشه ! خب زیادن . دغدغه هارو میگم . ولی سه واژه ی مراقب داشته هامون باشیم منو یاد دغدغه های یه مرد می ندازه !
و وبلاگ بعدی روزها و خاطره ها ...
هر دو از یک دردن . یک درد کهنه و بی درمان مشترک ...
این دو وبلاگُ چند سالی هست که می خونم ! از اون دست افرادی بودن که مهر تائید زدن به این باور که خاطرات هیچ وقت از بین نمیره ... !!!
** لینکشونُ گذاشتم تا اگه قلمشونُ دوست داشتی همراه شی ! ولی اگه جز این بود به خلوتشون احترام بگذار و صفحه رو ببند و هیچ وقت باز نکن ... و سعی نکن مثل آوای خیلی قبل تر ها از در موعظه وارد شی !!!
البته دومی خیلی وقته که نمی نویسه ...
- يكشنبه ۹۲/۰۴/۱۶