از تب سرد موجهای خزر .....
* دوشنبه یاسی به اتفاق محمد میرن کرج تا یاس چند روزی رو خونه ی پدرجونش بمونه و الان هم شدیدا ذوق داره بابت رفتن :) امروز بردیمش بازار و کمی براش خرد و ریز خریدیم و برای فردا هم قراره که ساک سفرشُ ببندم ...
از چهره ی امروز ( و این ایام ) شهر اصلا خوشم نمیاد . افرادی که با یه لبخند بزرگ که کاملا ساختگیه جلوی ستادهای تبلیغاتی ایستادن و به همه خوشامد میگن ... و شک ندارم همینا دو فردای دیگه که خرشون از رو پل گذشت سلام ملتُ علیک هم نمیدن ... حالا فکر کنین این همه کاندید و این همه ستاد تو یه شهر کوچیک به اندازه ی کف دست ...
کاغدایی که هر کدومشون کلی هزینه برداشته ( البته اینش به ما مربوط نیست و از جیب اونها رفته ) همینطور ریخته کف پیاده رو ها و خیابون ... و برای من خیلی جالبه که اون دو نفری که با هم یه بنر مشترک دارن چطور به تفاهم رسیدن :دی
امروز بعده مدتها که مشتاق دیدن فیلم قلاده های Tala بودم موفق به دیدنش شدم . جالب بود ... و بعد هم مجدد گشت ارشادُ دیدم که باز کلی خندیدیم .مخصوصا قسمتی از فیلم که حاوی پیام ( 30 یا 30 ) همین تصویر بود ...
عاشق بازی حمید فرخ نژادم . از بازیش واقعا خوشم میاد . حتی وقتی تو سریال حلقه ی سبز بازی کرده بود نسبت به بازیش حس خوبی داشتم . و حتی چهارشنبه سوری :) کلا بازیشُ دوست دارم ...
** فردا قرار بود عصر کار باشم ولی امروز که مرکز شهر بودم همکارم تماس گرفت و خبرم کرد که صبحکار شدم و هنوز نمیدونم رو چه حسابی این اتفاق افتاد ! هر چند حس صبحکاری رو نداشتم ولی از اونجا که روز بعدش مسافر دارم برای همین این صبحکاری رو به فال نیک میگیرم تا عصر راحت تر بتونم یاس رو سر و سامون بدم . دخترکم امروز کارنامه ش رو گرفت و با معدل بیست کلاس پنجمُ تموم کرد . الهی که خبر قبولی دانشگاهشُ بهتون بدم :دی
جدیدا آهنگ " خونه ی مادربزرگه " رو یاد گرفته و تمرین میکنه و حسابی هم لذت میبره :)
*** مُناظره ی دیشب .... !!! واقعا تاسف داره ... قدرت چیز کثیفیه ! و هر کدوم برای رسیدن به این قدرت از هر راهی وارد میشن ... ! بیچاره ملت ....
**** وضعیت مامان بهتر شده و در حال حاضر استراحت میکنه تا کمی رو به راه بیاد تا بتونه خودشُ به تهران برسونه تا اونجا درمانشُ پیگیری کنه ...
- شنبه ۹۲/۰۳/۱۸