آوا تولدت مبارک ...
* نه برای من می ماند و نه برای تو ...
می شتابد !
حتی گاهی به تو فرصت نمیدهد که برگردی و به راه رفته ات که پشت سر نهاده ای نظر بیفکنی ...
که ببینی در راه هستی و یا بیراهه ...
می شتابد !
می شتابد و تمام تُرا با خود می کشاند...
می روی !
می روی و هر از گاهی میخواهی پاهای خسته ات را در رودخانه ای پر آب و زلال به آب بسپرایی ولی ...
ترا مجالی نیست ...
باید بروی ...
امشب نیز می رود . میرود تا شب به فردایی دیگر بپیوندد و من باز تکرار شوم ...
تکرار بودن ... !
تکرار شدن ...!
امشب که به صبح بپیوندد دگرباره تکرار میشوم ...
در اولین روز از ماه جوزا دگرباره متولد میشوم ... !
می شتابد ... زمان را می گویم ... ! کمی آهسته تر لطفا ...
میلادم مبارک !
+ نهایت تشکرُ دارم از عزیزانی که تبریک خاص داشتند برای تولدم .
آقا یزدان و شادی عزیزم ! بی نهایت سپاسگزارم !
** مــامان تعریف میکنه که از اونجا که من دومین فرزند و دومین دختری بودم که خدا بهشون داده بود و وقت تولدم باباجون برای کار تهران بود و ما شمال ! ( منزل مادربزرگ پدری متولد شدم . درون اتاقکی کوچک در خونه ای کاهگلی ! ) اطرافیان نگاهشون به تولد من طور دیگه ای بوده . اینکه باز فرزند دختر به دنیا اومده ... تا شد وقتی که باباجونم از تهران برمیگرده ! بقدری نگاهش مشتاق دیدن فرزند بود که باقی افراد برای همیشه ساکت میشن :دی و من میشم دختر دوم این خونواده ! دختری که هنوزم که هنوزه وقتی باباش میخواد ببوسدش میگه " باباجون نکن " و باباش تو جواب این حرکتش میگه " دستتُ بکش کنارُ خودتُ لوس نکن " ... شب از نیمه که بگذره تولد همین دختره لوس ِ . تولد آوای متولد جوزا ... خودم که میتونم به خودم تبریک بگم . نه ؟؟؟؟؟؟؟
تولدمــــــــــــــــــــــــ مبارکـــــــــــــــــــــــــــــ :)
*** امشب تمام قافیه ها را میگذارم گوشه ای ...
با آنها کاری ندارم ...
شعر تعطیل ...
قافیه تعطیل ...
وزن و آهنگ تعطیل ...
امشب میخواهم تنها در دو واژه خلاصه گردد ...
تولدم مبارک :)
( آیکون تهـــــــــــــه خودشیفتگی آوا ) :دی
- چهارشنبه ۹۲/۰۳/۰۱