سوژه ...
* تا حالا برام پیش نیومده بود برای نوشتن تو وبلاگم دنبال سوژه باشم . نه ! هیچوقت نشده بود ... ولی حالا حتی سوژه ای هم پیدا نمیکنم ... یعنی اگه این دایجون ما سفر نرفته بود دیگه واویلا بود ...
دیشب شام خونه ی مامان اینا بودیم بصرف آش رشته ...
جاتون خالی خوشمزه شده بود ... اینم از نمایی نزدیکتر ...
هر زمانی که حس کنم مامانی یه جایی از کارش می لنگه بهش میگم " اخه مامان کی تو رو شوهر داد ؟ " دیشبم بهش گیر دادم که چرا انقدر کشکُ آبکی درست کردی و کی شوهرت داد :دی اونم هر بار میگه والله همینو بگو :**** نفس ِ این مامان بنده ... آش بی نهایت خوشمزه بود هر چند کشک خیلی وا رفته بود :دی
و اما چیزی که باعث شد یه تلنگر بخورم تا اینجا آپ شه ...
پی نوشت آوا : وقتی آهنگ وبلاگم به این سرعت فعال میشه باز یادم میاد که من چقدر اینجا رو با تمامی متعلقاتش دوست دارم ....
- سه شنبه ۹۲/۰۲/۱۷