صدای شلیک ...
جمعه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۲، ۰۱:۰۰ ق.ظ
* محمد بعد از شام تنهایی رفت محل مادری ...دیدن دومادشون و همکارش (دایی کوچیکم که دومادِ محمد میشه باتفاق یکی از همکاراش اومدن شمال ) . هنوزم برنگشته . چند دقیقه قبل صدای شلیک اومد . صدای شلیک پشت هم . شاید حتی بیشتر از هفت تا ! ترسیدم ... تماس گرفتم ببینم خودش کجاست که دیدم هنوز با اونا هستش و قصد برگشتن نداره ... کمی خیالم راحت شد . دیگه نگفتم ترسیدم . اینجوری حتی اگه حادثه ای هم رخ داده باشه تا اون بخواد یکی دو ساعت دیگه برگرده احتمالا دیگه همه چی رفع و رجوع میشه . نمیدونم ! شاید من اشتباه شنیدم و اصلا صدای شلیکی نبوده ... انشالله که اشتباه کرده باشم ، ولی به نظرم که همین بود :( خدا بخیر بگذرونه ...
- جمعه ۹۲/۰۱/۳۰